معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | علی صفری

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

آماده ایم  قصه ببافی برای وصل

🔸

جا مانده ایم، تاب دویدن نمانده است
حتی به خویش، امید رسیدن نمانده است

ای شاخه ی بلند که دور از رسیدنی
آسوده باش پای پریدن نمانده است

ما شانه از گناه تو خالی نکرده ایم
دیگر توان دوش کشیدن نمانده است

آماده ایم قصه ببافی برای وصل
اما دریغ، گوش شنیدن نمانده است

سر را که سالهاست به زانو سپرده ایم
از ما سری برای خمیدن نمانده است

از آه ما نترس که دامن بگیردت
نایی برای آه کشیدن نمانده است

شاید به عمد قفل قفس باز مانده است
ما را ببخش! بال پریدن نمانده است


#علی_صفری

🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : یکشنبه هفدهم فروردین ۱۴۰۴ | 20:46 | نویسنده : یوسف جلالی |

که فرق عشق باعادت،همین میزان  ویرانیست

تماشایت شروع عشق در شبهای بارانیست
مرا آغاز کن با خود، جهان جای تماشا نیست!

چنان بی اختیارم کرده گندمزار موهایت
که شرح حال من مانند موهایت،پریشانیست

پریشان کن وجودم را پریشان و پریشان تر
که فرق عشق باعادت،همین میزان
ویرانیست

غمی زیباتر از این عشق در دنیا نخواهی دید
که آغازش پریشانی و پایانش پشیمانیست

به بغض وگریه هایم قول دادم شانه هایت را
همین انگیزه ی طی کردن شب های
طولانیست

گناه دلبری کردن تمامش گردن یوسف
که در این عشق بدنامی سزاوار زلیخا نیست

به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم
علاج خستگی هایم، فقط آغوش درمانیست!

تو را از درد تنهایی،مرا از عشق ترساندند
هزاران دوستت دارم در این تردید زندانیست

من از دیوانگی در اولین دیدار فهمیدم
که امکان فرار از عشق، با دیوار حاشا نیست

نبودی باز امشب هم، خیالت را بغل کردم
به لطف عشق،با تنهایی ام تاصبح مهمانیست

تو تنها تکیه گاه امن در روز مبادایی
بیا! شب‌های تنهایی کم از روز مبادا نیست

تمام شهر احوال مرا با چتر می پرسند
که بی تو آسمان روزگارم خیس و بارانیست

#علی -صفری


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : جمعه دهم اسفند ۱۴۰۳ | 19:20 | نویسنده : یوسف جلالی |

که فرق عشق با عادت، همین میزانِ ویرانی‌ست

تماشایت شروع عشق در شب‌های بارانی‌ست
مرا آغاز کن با خود، جهان جای تماشا نیست!

پریشان کن وجودم را پریشان و پریشان تر
که فرق عشق با عادت، همین میزانِ ویرانی‌ست

غمی زیباتر از این عشق در دنیا نخواهی دید
که آغازش پریشانی و پایانش پشیمانی‌ست

به بغض و گریه‌هایم قول دادم شانه‌هایت را
همین انگیزه‌ی طی کردن شب‌های طولانی‌ست

تو را از درد تنهایی، مرا از عشق ترساندند
هزاران دوستت دارم در این تردید زندانی‌ست

نبودی باز امشب هم، خیالت را بغل کردم
به لطف عشق، با تنهایی‌ام تا صبح مهمانی‌ست

تو تنها تکیه‌گاه امن در روز مبادایی
بیا! شب‌های تنهایی کم از روز مبادا نیست

#علی_صفری


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : پنجشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۳ | 19:13 | نویسنده : یوسف جلالی |

ای عشق! هر چیزی در آوردی حلالت

ای عشق! هر چیزی در آوردی حلالت
حتی همین اشک و موی سپیدم!

- علی صفری
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡ای


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۳ | 11:25 | نویسنده : یوسف جلالی |

صبر کن آیه قسم جور کنم تا نروی!

صبر کن آیه قسم جور کنم تا نروی!
یا در و پنجره را کور کنم تا نروی

صبر کن لشگری از خاطرهٔ روز نخست
بر سر راه تو مأمور کنم تا نروی!

قّـــدِ زیبــایی تو نیستم امّا چه کنم؟
صورتم را پُر هاشور کنم تا نروی؟

نذر کردم گره یِ پنجره فولاد شوم
صبر کن تا به خدا زور کنم تا نروی!

من بلایی به سرت آمده ام، می دانم ...!
از سرت درد و بلا دور کنم تا نروی

تیغ بر روی رگ غیرت من منتظر است
صبر کن حادثه ای جور کنم تا نروی!

علی صفری


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه نوزدهم شهریور ۱۴۰۳ | 19:7 | نویسنده : یوسف جلالی |

بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم

قول دادم به خدا غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم

من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم

عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !

چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم...

عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد...
بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم

بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم

بی تو با خاطره ات هم سر عوا دارم.!!!..
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم


علی_صفری



🤍🧊


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۳ | 23:52 | نویسنده : یوسف جلالی |

از من ایمان برده‌ای

از من ایمان برده‌ای
از دیگران دل میبری
هر چه می‌خواهی ببر
اما مرا از یاد نه...

- علی صفری
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۳ | 8:27 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  عاشق قلاب ماهیگیر بودن ساده نیست

سالها بازیچه‌ی تقدیر بودن ساده نیست
مثل یک دیوانه در زنجیر بودن ساده نیست

زندگی در برکه شاید سرنوشت ماهی است
عاشق قلاب ماهیگیر بودن ساده نیست

در مرور جمله‌ی"خود کرده را تدبیر نیست"
در ته دل از خدا دلگیر بودن ساده نیست

عشق مثل اتفاقی ساده می افتد ولی
بعد از آن با درد و غم درگیر بودن ساده نیست

مثل فرهادی که خواب هر شبش شیرین شده
صاحب رویای بی تعبیر بودن ساده نیست

ساده یک شب چشم آهویی گرفتارت که کرد
خوب می فهمی که دیگر شیر بودن ساده نیست

بی مهابا وقتی از روی دلت رد می شوند
زندگی جان ! درک سرعت گیر بودن ساده نیست

سالها آشفتگی زیر سر این جمله بود
عشق تقصیر است و بی تقصیر بودن ساده نیست...

علی صفری


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ | 14:26 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد ؟

فکر کن قهوه بنوشی تَهِ فالت باشد
بعد از این ، دیدنِ او فرضِ محالت باشد

از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی ؟
گریه ات باعثِ تکرارِ سئوالت باشد

چمدان پُر بکنی ، خاطره ها را ببری
عکسهایش همه ی عمر وَبالت باشد

روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد ؟
باز پیچیده ترین شکلِ خیالت باشد

توی تنهایی خود فکرِ مسکن باشی
قرصِ اعصاب فقط چاره ی حالت باشد

ای که از کوچه ی معشوقه ما می گذری
قسمتِ ما نشد این عشق ، حلالت باشد.

#علی_صفری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@http_shear_parsi
❤️


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : جمعه چهاردهم مهر ۱۴۰۲ | 21:56 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی

💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸

پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند
اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند

خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را
بدهم "حاج حسین و پسران" پخش کند

بغلم کن همه جا! شهر حسودی بکند
چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند

باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده
راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند

شعر من خوبترین شعر جهان است اگر
آنچه از روی تو دیده ست زبان پخش کند

درد یعنی تو نباشی بغلم ناز کنی
رادیو لحظه‌ای آواز بنان پخش کند...

🍃علی صفری

🌳@bagesher🌴

🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ | 21:47 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  زنی با چشم های قهوه ای جامانده در جانم

💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸

زنی با چشم های قهوه ای جامانده در جانم
خیالش با من است اما حواسش را نمی دانم

زنی که چشم او از شعر سعدی سردرآورده
و من هر شب برای دیدن او شعر می خوانم

چه بی رحمانه مویش را به روی شانه می ریزد
و من در حسرتش مانند موهایش پریشانم

به بی خوابی این دیوانه قانع نیست چشمانش
سرم را داده در دستم به دنبال بیابانم

مداوم می شمارم، چندمین دیوانه اش هستم
که امشب باخیالش می سپارم لب به قلیانم

نمی دانم برایش چندمین مردم که می میرم
از این زیبایی افراطی اش گاهی هراسانم

نمی خواهم کنار دیگری پیدا کنم او را
توافق کرده ام با این زن جامانده در جانم

🍃علی صفری

🌳@bagesher🌴

🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه دوم مرداد ۱۴۰۲ | 4:37 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  تمام درد اینجا بود ، او من را نمی فهمید

💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
💖
شبیه شیشه بود اما شکستن را نمی فهمید
تمام درد اینجا بود ، او من را نمی فهمید

خودش با خنده هایی تلخ بند کفش من را بست
وگرنه پای من تردید ماندن را نمی فهمید

اگر تنها رفیقم هر کسی، غیر از صداقت بود
دلم اینقدر ارزش های دشمن را نمی فهمید

وجود شعر در دنیای ماشینی غنیمت بود
وگرنه هیچ مردی در جهان زن را نمی فهمید

سکوتم کوهی از حرف و نگاهم خیس ماندن بود
و او هم فرق شب با روز روشن را نمی فهمید

من او را خوب فهمیدم کمی عاقل تر از من بود
همیشه درد اینجا بود، او من را نمی فهمید!

🍃علی صفری


🌳@bagesher🌴
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۱ | 12:2 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتم

برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتم
بر تنم، تصویر ماهش را نگه می‌داشتم

رفت و بی‌او مرگ هم جویای حال ما نشد
زنده‌بودن را چنین مشکل نمی‌پنداشتم

گفت بعد از من به دنبال کسی دیگر بگرد
کاش بعد از رفتن او پای گشتن داشتم

با تمام شهر اگر ناسازگاری کرده‌ام
جای او را در دلم خالی نگه می‌داشتم

دوست‌ها را حذف کردم تک‌تک از تنهایی‌ام
جا برای هیچکس جز یاد او نگذاشتم

وصل او را از خدا می‌خواستم تا قبل از این!
دیدمش با دیگری... دست از دعا برداشتم

#علی_صفری
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇
@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : جمعه بیستم آبان ۱۴۰۱ | 7:30 | نویسنده : یوسف جلالی |

بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها

💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
💖
بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها
و لبت منبع الهام غزل پاشی ها

با نگاهت همه زندگی ام بر هم ریخت
عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها

چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت
مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها

ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده که
عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها

بنشین چای بریزم که کمی مست شویم
دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها

آرزویم فقط این است بگویم سر صبح
عصر هم، منتظر آمدنم باشی ها!

🍃علی صفری


🌳@bagesher🌴
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۱ | 20:46 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر با نگاهت "اجتماع کافری" تشکیل شد

💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
💖
با نگاهت "اجتماع کافری" تشکیل شد
هیئتی از "فرقه های دلبری" تشکیل شد

مردم از خانه برای دیدنت بیرون زدند
"سازمان رسمی گردشگری" تشکیل شد

ماده گرگ چشم هایت آنقدر کشته گرفت
در مسیرت "دادگاه کیفری" تشکیل شد

آنقدر مردان بیچاره گرفتارت شدند
"مجمع لغو طلاق محضری" تشکیل شد

با تو زیبایی شناسی در هنر تغییر کرد
مکتب "امپرسیون روسری" تشکیل شد

آمدی از خانه بیرون، باز دعوا شد سرت
اخم کردی "دسته های شرخری" تشکیل شد

عده ای می خواستند از جنس تو صحبت کنند
"انجمن های زبان زرگری" تشکیل شد

سیب سرخم! شاخه ات افتاد در دست شغال
باز هم "دنیایی از دیو و پری" تشکیل شد!

🍃علی صفری


🌳@bagesher🌴
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : شنبه نوزدهم شهریور ۱۴۰۱ | 11:36 | نویسنده : یوسف جلالی |

ماندن چشم به دنبال مسافر  سخت است

مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است

ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است

 

چشمهایت ، دل من ، کار خدا یا قسمت

و در اين غائله تشخيص مقصر سخت است

 

ساحلی غم زده باشی چه کسی می‌فهمد

که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است

 

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده‌ام

گاهی از من بگذر ، حسرت عابر سخت است!

 

قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص

با دو تا قرص هم آرامش خاطر سخت است

 

در مسیری که تو رفتی همه شاعر شده‌اند

با تو شاعر شدن قرن معاصر سخت است

 

کوچه با غربت خود بعد تو یادم داده

دل سپردن به قدمهای مسافر سخت است...


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : جمعه پنجم فروردین ۱۴۰۱ | 14:12 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر باران گرفت و مستی دریا شروع شد

سارا نوشت،‌ قصه‌ی دارا شروع شد

باران گرفت و مستی دریا شروع شد

 

بادی وزید، کاسه مجنون شکست،‌ بعد

ناز و ادا و عشوه‌ی لیلا شروع شد

 

تا سجده کردمت آن روز، واقعاً

کافر شدم، و دعوی فتوا شروع شد

 

نرگس‌ترین نگاه تو امشب کنار من!

خوابم گرفت، قصه و رویا شروع شد

 

بال و پرم شدی که به پرواز آری ام

مریم شدی، قنوت مسیحا شروع شد

 

دارم هبوط می‌کنم از چشم نرگسی‌ت

از آن دقیقه بازی دنیا شروع شد

 

حتی هزار بار سیب هوس را بیاوری

من می‌خورم که فتنه‌ی حوّا شروع شد

 

#علی_صفری

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه بیستم بهمن ۱۴۰۰ | 6:48 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر مثل یک کوچه بن بست خرابت شدا ام

مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است

ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است

 

چشمهایت ، دل من ، کار خدا یا قسمت

و در اين غائله تشخيص مقصر سخت است

 

ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد

که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است

 

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی از من بگذر، حسرت عابر سخت است!

 

قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص

با دو تا قرص هم آرامش خاطر سخت است

 

در مسیری که تو رفتی همه شاعر شده اند

با تو شاعر شدن قرن معاصر سخت است

 

کوچه با غربت خود بعد تو یادم داده

دل سپردن به قدمهای مسافر سخت است...

 

#علی_صفری

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه سوم آذر ۱۴۰۰ | 13:46 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر این که از عشق تو فرمان ببرم شیرین است

این که از عشق تو فرمان ببرم شیرین است

سالم از معرکه اش جان ببرم شیرین است

 

افتخاریست که مهمان من و خانه شوی

قبل تو آینه قرآن ببرم شیرین است

 

مثل گرگی زده ام در رمه ی آغوشت

رمه را با دل چوپان ببرم شیرین است

 

گونه هایت که دو سیب است ، لبت طعم هلو

هر یکی را سر قلیان ببرم شیرین است

 

شعر در وصف لبت پیش کشی درخور نیست

ساده ام ! زیره به کرمان ببرم شیرین است

 

از لبت گفتم و انگار کمی بی ادبی ست

شعر را خدمت لقمان ببرم شیرین است

 

زندگی بی تو محال است ! محال است ! محال !!

عمر را با تو به پایان ببرم شیرین است

 

#علی_صفری

#کافه_تنهایی 

🎴 @cafe_tanhaee


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۰ | 18:51 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر بی تو دنیای مرا بدجور غم برداشته

بی تو دنیای مرا بدجور غم برداشته

بعد تو حتی خدا دست از سرم برداشته

 

با تو بودن حس ناب مادری را داشت که

بار اول دیده فرزندش قدم برداشته

 

دست در دستم که بودی حال و روزم فرق داشت

مثل حال نوجوانی که علم برداشته

 

من که شاعر نیستم ، حتی دریغ از یک غزل!

یاد تو شاعر شده هر شب قلم برداشته

 

من کتاب تازه ای در عاشقی آورده ام

قبل من هر چند دینت صد پیمبر داشته

 

#علی_صفری

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۰ | 6:56 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر جز من که نبض هر نفسم از برای توست

جز من که نبضِ هر نفسم از برای توست

یک شهر، مبتلای تو و خنده‌های توست

 

من آشنای گریه و باران و حسرتم

اما تو ناز کن که خدا آشنای توست

 

این وجه اشتراک برایم غنیمت است

این وجه مشترک که خدایم خدای توست

 

"شاید جهان، جهنّمِ دنیای دیگری‌ست"

اما بهشت، قسمتی از شانه‌های توست

 

شوقِ وصال و حسرت و بی‌تابی و فراق

با اختصار، گوشه‌ای از ماجرای توست

 

با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است

اما دلم خوش است، جنونم به پای توست

 

آری، تو آفتابی و من برکه‌ای غریب

تبخیر می‌شوم که وجودم برای توست...

 

#علی_صفری

👉 Instagram

#کافه_تنهایی 

🎴 @cafe_tanhaee


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : پنجشنبه هجدهم شهریور ۱۴۰۰ | 18:5 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر بنشین چای بریز کمی مست سویم

 

بدنت بکرترین سوژه نقاشی ها

و لبت منبع الهام غزل پاشی ها 

 

با نگاهت همه زندگی ام بر هم ریخت

عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها

 

چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت

مثل چاقو که بیفتد به کف ناشی ها 

 

ماهی قرمزم و دلخوشی ام این شده که

عکس ماه تو بیفتد به تن کاشی ها 

 

بنشین چای بریزم که کمی مست شویم 

دلخوشم کرده همین پیش تو عیاشی ها  

 

آرزویم فقط این است بگویم سر صبح

عصر هم منتظر آمدنم باشی ها !

 

علی صفری

 

 

🌸☘ 


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۰ | 17:10 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر جز من که نبضِ هر نفسم از برای توست

جز من که نبضِ هر نفسم از برای توست

یک شهر، مبتلای تو و خنده‌های توست

 

من آشنای گریه و باران و حسرتم

اما تو ناز کن که خدا آشنای توست

 

این وجه اشتراک برایم غنیمت است

این وجه مشترک که خدایم خدای توست

 

"شاید جهان، جهنّمِ دنیای دیگری‌ست"

اما بهشت، قسمتی از شانه‌های توست

 

شوقِ وصال و حسرت و بی‌تابی و فراق

با اختصار، گوشه‌ای از ماجرای توست

 

با اینکه عشق، اوجِ خودآزاریِ من است

اما دلم خوش است، جنونم به پای توست

 

آری، تو آفتابی و من برکه‌ای غریب

تبخیر می‌شوم که وجودم برای توست...

 

#علی_صفری

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۴۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : شنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۰ | 7:4 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد

فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد 

بعد از این دیدن او فرض محالت باشد

 

از خدا ساده بپرسی که تو اصلا" هستی!؟ 

گریه ات باعث تکرار سئوالت باشد 

 

چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری 

عکسهایش همه عمر وِبالت باشد 

 

روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد 

باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد 

 

توی تنهایی خود فکر مسکن باشی 

قرص اعصاب فقط چاره ی حالت باشد

 

 "ای که از کوچه معشوقه ما می گذری" 

قسمت ما نشد این عشق... حلالت باشد...

 

#علی_صفری

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۴۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: علی صفری

تاريخ : دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ | 6:32 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.