#همایون_شجریان و #سهراب_پورناظری... 🌱
@molanatarighat
تو خامُشی، که بخواند؟
تو میروی، که بماند؟
که بر نهالکِ بیبرگِ ما ترانه بخواند؟
زمین تهیست ز رِندان،
همین تویی تنها
که عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ،
و عاشقانه بخوان:
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی…
استاد #شفیعی_کدکنی
.
برچسبها: شفیعی کدکنی
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
#شفیعی_کدکنی
برچسبها: شفیعی کدکنی
در دورترین فواصل هستی،
نزدیکترین مخاطب من باش...
~ شفیعی کدکنی
❥˙ @Official_Hich ˙❥
برچسبها: شفیعی کدکنی
ما خاموش بودیم، شیخ گفت:
هفتصدهزار مشایخ
در ماهیت تصوف سخن گفتهاند
تمامترین و بهترین همه قولها این است که
اِسْتعمالُ الوَقْتِ بِما هُوَ اَوْلی بِه.
اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید
جلد ۱، صفحه ۲۹۹
به مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی
استعمال الوَقت...: کاربرد وقت است در آنچه بدان شایستهتر است.
برچسبها: ابو سعید ابوالخیر , شفیعی کدکنی
ندانم کجا میکشانی مرا
ندانم کجا
لیک دانم یقین
کزین تنگنا میرهانی مرا...
استاد #شفیعی_کدکنی
برچسبها: شفیعی کدکنی
هزار معنی دیگر
به غیر از آنچه تو دانی
درون عشق نهفتهست.
کجاست آنکه تواند،
یک از هزار شمارد؟
شفیعیکدکنی
اشعارکوتاه🌱
@textimix♡
برچسبها: شفیعی کدکنی
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
ای قُمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم
شفیعی کدکنی
برچسبها: شفیعی کدکنی
هیچ میدانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم؟
زان که بر این پردهٔ تاریک،
این خاموشیِ نزدیک،
آنچه میخواهم نمیبینم،
وآنچه میبینم نمیخواهم.
محمدرضا شفیعی کدکنی
«پاسخ»
از مجموعهٔ «آیینهای برای صداها»
@molanatarighat
برچسبها: شفیعی کدکنی
@molanatarighat
و گفت: هر ساعتی می آیی بسته گناهی در گردن و گاهی می آیی بسته طاعت در گردن.
تا کِی گناه و تا کِی طاعت؟
گناه را دست به پشت باز نِه و سر به دریای رحمت فرو ده، و طاعت را دست به پشت باز نِه و سر به دریای بی نیازی فرو ده، و سر به نیستی خویش فرو بر و به هستی او برآور.
نوشته بر دریا: (از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی)، محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن، ص ۲۱۶.
برچسبها: شفیعی کدکنی
اگر از فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگان ادبِ ایران زمین به اندازۀ #دهخدا به فرهنگِ ملی ما ایرانیان خدمت کرده است.
کار عظیم و مردانۀ استاد علی اکبر دهخدا دربارۀ واژگان زبان فارسی از کارهای کارستانی است که توفیق انجام آن را باید موهبتی الهی برای زبان فارسی و برای بنیادگذارِ آن به شمار آورد.
دهخدا در چند حوزۀ فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است.
@molanatarighat
تنها #امثال_و_حکمِ او کافی است که مؤلفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به #لغت_نامه بزرگ او.
عظمت کار دهخدا وقتی آشکارتر میشود که میبینیم او در عرصۀ خلاقیت ادبی نیز در دو حوزۀ شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحول است.
شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه
صفحه ۳۷۷
برچسبها: شفیعی کدکنی
ندانم کجا می کشانی مرا
سوی آسمان یا به خاموش خاک
نییم در هراس از تو ای ناگزیر
ندانم کجا می کشانی مرا
ندانم کجا
لیک دانم یقین
کزین تنگنا می رهانی مرا...
#شفیعی_کدکنی
🎆
برچسبها: شفیعی کدکنی
تواضعهای خودخواهانه
... این یادداشت کوتاه را تا اینجا نوشته بودم و چاپ شده بود. یکبار که برای غلطگیری آن را خواندم، از خودم بدم آمد که چه مقدار در همین دو سه صفحه از من و من دم زدهام که چنین و چنان کردهام. یادم آمد که مدعی بیست سال انس و الفت با کسی شدهام که در ۸۳ سال عمرش یکبار هم کلمۀ «من» و «ما» را بر زبان نیاورد و همیشه برای گریز از «من» و «ما» کلمهٔ «ایشان» را که نشانهٔ غایب بودن از خویش است به کار برد و من نتوانستم بویی از آن معنویت ببرم و اندکی از خودخواهیام بکاهم. فکر کردم که این یادداشت را از نو بنویسم و بر تمام تجلیات من و ما، در این نوشته خط بطلان بکشم اما متوجه شدم که آن فرعون، از جای دیگر خود را نشان خواهد داد؛ یعنی سر را از گریبان تواضعهای خودخواهانه به در خواهد آورد و از میان تصنع و صنعت ترجیح دادم که آشکارا همچنان که در آغاز، خود را نشان دهد و برهنه از هر جامهای، ظهور کند. تردیدی ندارم که زیانش کمتر است، بیگمان کمتر است، بهویژه در قیاس با خودخواهیهایی که در جامهٔ خداخواهی خود را نشان میدهند و حق داشت کسی که دیگری را برحذر داشت از آن قومی که خداخواهیشان پردۀ خودخواهیهاست.
پیشگفتار استاد شفیعی کدکنی بر اَسرار التوحید
@molanatarighat
برچسبها: شفیعی کدکنی
.
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
.
برچسبها: شفیعی کدکنی
گفتی که تراعذاب خواهم فرمود
من درعجبم که درکجا خواهد بود
آنجا که تویی عذاب آنجا نبود
آنجاکه تو نیستی کجا خواهدبود
ابوسعيد ابوالخير
اشعارکوتاه🌱
@textimix♡
"پر سوخته ی شرار پرهیز توام"
"دیوانه ی چشم فتنه انگیز توام"
"گنجایش دیگری ندارد دل من"
"همچون قدح شراب لبریز توام"
محمدرضا شفیعی کدکنی
اشعارکوتاه🌱
@textimix♡
برچسبها: ابو سعید ابوالخیر , شفیعی کدکنی
◾حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضهخوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهلبیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» میپرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین میخواند:
در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
هیچ کس نمیتواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکههای غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.
از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج میکنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابهخودِ آن وجود دارد، زمانِ بینهایتی میطلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل میشود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل میشود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابهخودِ متن است.
@molanatarighat
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
.
برچسبها: شفیعی کدکنی
قدر مجموعهٔ گل مرغ سحر داند و بس
که نه هرکو ورقی خواند معانی دانست
سَحَر: سحر سمبل اشراق و نور و روشنایی است. مولانا: «آن را که خبر باشد طالع به سحر باشد». در اینجا منظور چیزی است که اساس معرفت غیر مستقیم است. صوفیه در جستجوی معرفتی بودند که ورای معرفت معمولی و سنتی و رسمی است و این «سَحَر» هم یکی از مظاهر همان معرفتها است.
مرغ سحر سمبل آدمی است که از راه غیر مستقیم به کسب حقایق نایل میشود.
حافظ گوید:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که درس عشق در دفتر نباشد
به قول حبیب خراسانی:
در مدرسه علم و عمل آموختنی نیست
جز درس نفاق و دغل اندوختنی نیست
و یا:
ای شیخ برو مسألهٔ عشق بیاموز
هرچند که این مسأله آموختنی نیست
کسی که میخواهد پاسخ مسائل بزرگ را دریابد باید ابتدا به مسائل کوچک پاسخ دهد. اگر حقیقت گل را دریافتی، انگار حقیقت عالم را دریافتهای.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، ص ۱۲۴
برچسبها: شفیعی کدکنی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پیِ امروز بود فردایی!
▪️یکی از ظریفترین نکاتی که دربارهٔ مسئلهٔ شطح به آن توجه نشده این است که بیشترین نمونههای درخشانِ شطح در ادبیاتِ عرفانیِ اسلامی دارای ساختار انشایی است و نه خبری. شاید همین داشتن ساختار انشایی سبب شده است که تحمّلپذیر شود و اگر ساختار خبری میداشت مایهٔ دردسر میشد هم از آن گونه که «انا الحق» حلّاج با داشتن ساختار خبری مایهٔ آنهمه آشوبها شد ولی «سبحانی ما اعظمَ شأنیِ» بایزید چون ساختار انشایی داشت به آرامی تحمّل شد و هیچ کس به آن اعتراض نکرد.
برای آنکه تمایز بیان انشایی و خبری را در تحمّلپذیریِ شطحها و شطحوارهها احساس کنید تنها به دو نمونهٔ بسیار مشهور و مخاطرهآمیز شطحوارههایِ حافظ از این چشمانداز اشاره میکنم و این بحث را به فرصتی دیگر وا میگذارم. در اسنادی که از زندگینامهٔ حافظ به جای مانده، سرگذشت دوبیت افسانهساز شده است، یکی این بیت:
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پیِ امروز بود فردایی!
و دیگری این بیت:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد!
برای حل مشکل فکری حاصل از بیت نخست، داستانی ساختهاند که یکی از عارفان معاصر حافظ به خواجهٔ شیراز پیشنهاد کرد که بیتی قبل از آن وارد غزل خویش کند:
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی:
گر مسلمانی از این است...
@molanatarighat
که «نقلِ کُفر» باشد و نه «خلقِ کفر». در مورد بیت دوم شارحان به تکلّفهای بسیار پرداختهاند، چندان که اگر کسی تمام آراء شارحان قدیم و جدید را، درین باره، گردآوری کند، خود میتواند مقالهای یا رسالهای مستقل شود.
غرضِ ما یادآوری این نکته بود که ساختار انشایی شطحْ آن را تحمّلپذیرتر میکند. شاید اگر خبری بود دردسرهای بسیاری برای او میآفرید تا آنجا که کاتبان ناگزیر به حذفِ این ابیات از نسخههای دیوان شاعر شوند. هم زیبایی ابیات در گروِ ساختارِ انشایی شعرهاست و هم تحمّلپذیری آنها.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۸۱–۱۷۸
برچسبها: شفیعی کدکنی
🔸«شناور» شدن واژههای زبان و رابطهٔ آن با دموکراسی و استبداد
اگر به محیط زندگی مردم جامعه و رسانههای کشور انگلستان دقت کنید مُحال است کسی را که «دکتر» نیست در خطاب - خواه کتبن و خواه شفاهن- «دکتر» بخوانند یا کسی را که «مهندس» نیست مهندس بنامند و یا «استاد».
غرض یادآوری این نکته است که در جامعۀ برخوردار از دموکراسی، کلمات را بهراحتی نمیتوان شناور کرد. کلمات مانند انسانها حیثیتِ خاص خود را دارند و کلِّ جامعه است که میتواند در باب سرنوشتِ مفهومی کلمات تصمیم بگیرد. بنابراین اگر کسی «کشیش» است شما در چنان جامعهای نمیتوانید بهراحتی او را «اسقُفِ اعظم» یا بالاتر خطاب کنید. هم او ناراحت میشود و هم جامعه شما را از بابتِ تجاوُز به حدود کلمات مورد شماتت قرار خواهد داد.
بر همین قیاس کلماتی از نوع «استاد» و «دانشمند» و «فیلسوف» و امثال آن. امّا در جامعۀ استبدادی مسائل برعکس جریان دارد.
شما جای هر کلمه را با همسایههای آن و با مدارجِ بالای آن به راحتی میتوانید عوض کنید. نه مخاطب شما از این بابت احساس شرمساری خواهد کرد و نه جامعه، شما را مورد انتقاد قرار خواهد داد که این کسی را که تو مثلن فلان عنوان را به او دادهای، او دارای چنین مقامی نیست!
تجاوز در حریمِ کلمات در جامعۀ استبدادی چنان راحت انجام میشود که خیلی به آسانی میتوان کلمۀ «پاپ» را -که مفهومی منحصر به فرد و هیچ گاه در تاریخ دو تا نبوده است - اندکاندک بر هر دربان و کشیشی، اطلاق کرد و این تجاوز به حدود کلمات را تا آنجا گسترش داد که در هر روستایی چندین پاپ در عرض هم وجود داشته باشند.
همانطور که در جامعۀ استبدادی میتوان به حقوق افراد تجاوز کرد به حدود کلمات هم میتوان تجاوز کرد، و همانطور که در جامعۀ برخوردار از آزادی و قانون به حقوق افراد نمیتوان تجاوز کرد، به حدود کلمات هم نمیتوان تجاوز کرد. از این روی، زبان قلمروی است که از مطالعۀ در آن میتوان به حدود رعایت حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی موجود در آن جامعه پی بُرد. اکنون به یاد ندارم که در کجا خواندهام ولی یقین دارم گفتار یکی از حکیمان بزرگ چین است که گفته است: «روزی اگر زمامِ اصلاح جامعه را به من بسپارند، نخست زبانِ ایشان را اصلاح میکنم.» گویا مقصود او نشان دادن همین رابطۀ استبداد اجتماعی و شناور شدن زبان است.
هر قدر جوامع برخوردار از اندیشۀ دمکراسی باشند زبانشان از شناوریهای تند بر کنار است و هرقدر استبدادی باشند به همان میزان زبانهاشان شناور است.
هر کس با شعر فارسی کوچکترین آشنایی داشته باشد و مدایحِ رودکی را با مدایح فرّخی و مدایح فرّخی را با مدایح انوری سنجیده باشد، شناور شدن کلمات را از حوزۀ قاموسی آنها در مسیر این سه دورۀ تاریخی آشکارا مشاهده خواهد کرد.
در شعر رودکی تجاوز به حدودِ کلمات بسیار اندک است، زیرا جامعۀ سامانی جامعهای است تا حدِّ زیادی برخوردار از قانون و آزادی.
در تاریخ اجتماعی ایران، عصر سامانی و به ویژه در قلمروِ فرمانروایی سامانیان کمتر نشانهای از زورگوییهای اجتماعی دورۀ غزنوی وجود دارد و با همۀ استبداد غزنویان استبداد مذهبی سلاجقه بسی بیرحمانهتر از استبداد غزنویان است. میتوان با آمار نشان داد که شناوریِ کلمات در فاصلۀ عصر سامانی تا سلجوقی به اوج خود میرسد.
شناور بودن زبان هیچ ربطی به زایندگی زبان ندارد، شک نیست که زبان انگلیسی در عصر حاضر -به دلیل هزار عامل فرهنگی و سیاسی و اقتصادی- زایندهترین زبان جهان است، ولی ممکن است به اعتبار عارضۀ «شناور بودن» با زبان فلان کشور عقبماندۀ نیمهمُرده در زنجیر استبداد در اعماق قارۀ سیاه قابل مقایسه نباشد؛ یعنی زبان آن کشور از زبان انگلیسی شناورتر باشد. شناور شدن زبان اصلاً شاید یکی از دلایل نازایی زبان باشد. زیرا زایایی از خواص رشد اجتماعی و فرهنگی است و شناور شدن از لوازم عقبگرد و فروماندگی.
وقتی زبانی حرفی برای گفتن ندارد، با شناور کردنِ کلمات خود، خودش را گول میزند که من حرف تازهای دارم میزنم در صورتی که هیچ حرف تازهای ندارد.
شناور شدن نشانۀ فقدانِ اندیشههای فلسفی و عقلانی در زیربنای جامعه است و جامعهای که در آن اندیشۀ حکیمان و فرزانگان نقشی نداشته باشد، بهناگزیر بازیچۀ خودکامگان و عوامفریبان است.
مفلس کیمیافروش، محمدرضا شفیعی کدکنی، صص ۹۵-۹۰
برچسبها: شفیعی کدکنی
ıllıllııllıllı ◂◂ ► Ⅱ ▸▸
اینگونه که مرا صدا میزنی
درخت پیر حیاط را هم صدا کنی
شکوفه میدهد!
میدانم...♥️
🤍🎧🕊
و او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود...
#سهراب_سپهری
وقتی لبریز از عشقش هستی بهش بگو:
همچون قَدح شراب، لبریز تواَم...♥️
#شفیعی_کدکنی
عاشق ِصادق به زخم دوست نمیرد ..
#سعدی
برچسبها: شفیعی کدکنی
@molanatarighat
ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم اما
نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز...
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
.
برچسبها: شفیعی کدکنی
تمنای حضور فقط اونجا که شفیعی کدکنی میگه :
دیر شد ، بازآ که ترسم ناگهان پرپر شود
دستهگلهایی که از شوق تو در دل بستهام
@Official_Hich
برچسبها: شفیعی کدکنی
هزار معنیِ دیگر،
به غیر از آنچه تو دانی
درون عشق نهفته ست.
کجاست آنکه تواند،
یک از هزار شمارد؟
محمدرضا شفیعی کدکنی
برچسبها: شفیعی کدکنی
هزار بلبلِ مست و هزار عاشقِ بیدل
در آن مقامِ تحیّر ز رویِ یار چه میشد!
ز بوسههای چو شکّر در آن کنار چه میشد…!
#مولانا
وادیِ حیرت و سرگشتهگی یکی از مراحلِ نهاییِ سلوکِ عارف است که قابلِ توصیف و تعریف نیست.
به همین دلیل آن دسته از مشایخِ قدیم، از قبیلِ قُشِیری و هجویری، که کوشیدهاند تعاریفی برای مقاماتِ سلوک ارایه کنند، در بابِ وادیِ حیرت غالباً خاموش ماندهاند.
عطّار در منطق الطّیر، وصیفِ کسی که گرفتارِ وادی حیرت است، میگوید:
گر بدو گویند:
مستی یا نهای؟
نیستی گویی که هستی یا نهای؟
در میانی یا برونی از میان؟
برکناری یا نهانی یا عیان؟
گوید:
اصلاً میندانم چیز من
وآن «ندانم» هم ندانم نیز من…
شیخابوسعید ابوالخیر گفته است:
#شریعت همه نفی و اثبات بُوَد بر قالب و هیکل و #طریقت همه محوِ کلّی است و #حقیقت همه حیرت است.
(اسرارالتّوحید)
@molanatarighat
#استادشفیعیکدکنی
.
برچسبها: شفیعی کدکنی
☀️
سخنیست بسیار مشهور که:
النّاسُ کُلّهُم مَوتیٰ الّا العلماءُ و العلماءُ کُلّهم نیامٌ الّا العاملون و العاملونَ کلّهم مُغتَرون الّا المخلصین و المُخلِصون علی خطرٍ عظیم.
مردمان، همه را مُرده گیر جز عالمان را و عالمان را خفته گیر جز عامِلان را و عامِلان را همه فریفته گیر جز مخلِصان را و مخلِصان، خود بر کرانهی خطری عظیماند.
که بسیاری از قدما، آن را حدیث پنداشتهاند، ولی به گفتهی ابوعبدالرحمنِ سُلَمی، سخنِ سهل بن عبدالله تُستری است یا گفتهی ذوالنّونِ مصری. سُلَمی، در ذیلِ آیهی:
فَبِعزّتِکَ لأُغویَنَّهم أجمعین، إلّا عبادکَ المُخلَصین» (۸۳/۳۸)
ابلیس گفت:
سوگند به عزّتِ تو که همهشان را فریفته خواهم کرد، جز آن دسته از بندگانِ تو که مخلَصاند.
میگوید: ابوالقاسمِ نصرآبادی (متوفی ۳۶۷) گفت: «المُخلِصُ علی خطرٍ لأنّهُ بإیّاه و المُخلَصُ جاوزَ حدَّ الخطر لأنّهُ بغیرِهِ لابِهِ»
(تفسیرِ حقایق، سُلَمی، ۱۰۷)،
یعنی؛
0
و مُخلَص از مرزِ خطر گذشته، زیرا به خویش تکیه ندارد، بلکه به حقّ تکیه دارد.
@molanatarighat
#استادشفیعیکدکنی
.
برچسبها: شفیعی کدکنی
رشد عقلانی جوامع بشری، بیشتر از آن که به ارتقای طبّ و فیزیک و شیمی در آن کشورها وابسته باشد، به میزان فهمی که از تاریخ دارند وابسته است.
تاریخ پیچیدهترین دانش بشری است. از فیزیک، از شیمی، از ریاضیات و نجوم بسی پیچیدهتر و دشوارتر است.
ما تصور میکنیم مورّخ کسی است که ناسخ التواریخ را حفظ کرده و میداند که در چه سالی فلان جنگ روی داده است و چند نفر در آن جنگ کشته شدهاند و نام آن کشتگان چیست.
جای دوری نمیرویم؛ در همین حوزه تجربههای روزانه و مشاهدات شخصی خودمان مسأله را مطرح میکنیم.
اگر کسی امروز بخواهد روزنامه اطلاعات سال اول انقلاب را اُفست کند، شما تصور میکنید به او اجازه میدهند؟ هرگز.
اگر بپرسید چرا؟ پاسخ من این است که شما از تحولات ایدئولوژیک جامعه بیخبرید. بیشتر از این توضیحی لازم نیست که العاقل یکفیه الاشاره!
وقتی در فاصله سی سال، جامعهای گونه تحولات ایدئولوژیک به خود میبیند، شما توقع دارید که بعد از هزار و دویست سال، ما بتوانیم مذهب کرامیه را به همان گونهای که بوده است، بشناسیم!
@molanatarighat
محمدرضا شفیعی کدکنی،
درویش ستیهنده
(از میراث عرفانی شیخ جام)
انتشارات سخن،
چاپ دوم، ۱۳۹۳، ص۱۰۵
برچسبها: شفیعی کدکنی



