معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | علیرضابدیع

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

بگذار  که با  موی تو خلوت کنم امشب

ناصرعبداللهی
#ماه_من...🌸🍃


بگذار
که با
موی تو خلوت کنم امشب
باید
به
یکی گفت پریشانی خود را

#علیرضا_بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۴ | 13:16 | نویسنده : یوسف جلالی |

شمس من كِى مى رسد من راه را گم كرده ام

باز هم تسبيح بسم الله را گم كرده ام
شمس من كِى مى رسد من راه را گم كرده ام

طره از پيشانى ات بردار اى بالا بلند
در شبِ يلدا مسير ماه را گم كرده ام

در ميان مردمان دنبال آدم گشته ام
در ميانِ كوهِ سوزن كاه را گم كرده ام

زندگى بى عشق شطرنجى ست در خورد شكست
در صف مشتى پياده شاه را گم كرده ام

خواستم با عقل راه خويش را پيدا كنم
حال مى بينم كه حتى چاه را گم كرده ام

زندگى آن قدر هم در هم نبود و من فقط
سرنخ اين رشته ى كوتاه را گم كرده ام

#عليرضا_بديع




🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه پانزدهم فروردین ۱۴۰۴ | 20:24 | نویسنده : یوسف جلالی |

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند

او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش... صدای پای خزان است،
یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند…

@molanatarighat

#علیرضا_بدیع
#رشید_کاکاوند
.


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : یکشنبه یکم مهر ۱۴۰۳ | 15:39 | نویسنده : یوسف جلالی |

شهید اول این بوسه‌ها منم، برخیز

شبانه رد شدم از مرزهای تن‌پوشت
به من اقامت دائم بده در آغوشت

سیاه‌بخت‌تر از موی سر‌به‌زیر تو باد
هر‌ آن کسی که سرش را نهاد بر دوشت

شبی ببوس در آیینه طلعت خود را
که بیم روز مبادا شود فراموشت

زمان خلق تو آهو بریده نافت را
دو مرغ عشق اذان گفته‌اند در گوشت

دلی که می‌شکنی از کسان حلالت باد
به شیشه خون‌جگرها که می‌کنی، نوشت!

به خواب می‌روی و چشم عالمی نگران
غمی‌ست منتظران را چراغ خاموشت

شهید اول این بوسه‌ها منم، برخیز
نشان بزن به لب آخرین کفن‌پوشت

علیرضا بدیع




🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۳ | 16:58 | نویسنده : یوسف جلالی |

گل می‌کند کنار تو هر بار آتشم

ممنوعم از تو گندم اغواگر بهشت
ای سیب دستچین تو یادآور بهشت

ای دختری که جوی عسل در زبان توست
آسان شده‌ست با تو مرا باور بهشت

پلکت که صبح رو به جهان باز می‌شود
وا می‌شود به روی جهنم، در بهشت

بر خدّ گندمین تو خطی که رسته چیست؟
«یاسین» به خطّ کوفی بر سر در بهشت

با تو خمار می‌کشم و نشئه می‌شوم
دوشیزۀ جهنمی و دختر بهشت

دور از تو قرن‌هاست که در قعر دوزخم
با بوسه‌های داغ تو وا می‌شود یخم
گاهی بیا به دیدنم از آن ور بهشت

گل می‌کند کنار تو هر بار آتشم
من بی تویی _که با تو خوشم، بی تو ناخوشم_
بیزارم از فضای عذاب‌آور بهشت


#علیرضا_بدیع🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : سه شنبه هشتم خرداد ۱۴۰۳ | 18:3 | نویسنده : یوسف جلالی |

او قول داده است

او می‌رسد


که باز هم

عاشق کند مرا


او قول داده است

به قولش وفا کند...



علیرضا بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۳ | 18:19 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  کیستی ای عشق؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم

رفته‌ای چندی‌ست تا خالی شوی از ما و من‌ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن‌ها

گریه کردم بی‌تو روی شانه‌های جالباسی
عطر تلخت مانده روی تک‌تکِ این پیرهن‌ها

بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم:
پندهای پیرمردان... شایعات پیرزن‌ها ...

رفته بودی.. مثل اشک از چشم‌ها افتاده بودم
کاش برگردی که افتد باز اسمم در دهن‌ها

کیستی ای عشق؟ دور از امن آغوش تو این‌جا
بوسه معنایی نمی‌گیرد فراتر از بدن‌ها

کیستی ای عشق؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم
چیست فرق پیرهن‌های عروسی با کفن‌ها ؟

حوض بی‌ماهی، حیاط برگ‌ریزان، چای بَدطعم
باز با گلپونه‌ها "من مانده‌ام تنهای تنها"




#علیرضا_بدیع


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : شنبه هفتم بهمن ۱۴۰۲ | 8:39 | نویسنده : یوسف جلالی |

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند 

پاییز می رسد که مرا مبتلا کند

با رنگ های تازه مرا آشنا کند

پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند

او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ

او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند

پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ

شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند

تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش... صدای پای خزان است

یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۲ | 16:27 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام

باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام

طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم!
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام

در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام

زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام

خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتا چاه را گم کرده ام

زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط
سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام

#علیرضا_بدیع

@sher_va_adabparsii


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : جمعه بیست و سوم تیر ۱۴۰۲ | 21:46 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست

در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست

این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست

راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست

دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکی‌ست
شطرنج مسخره‌ست زمانی که شاه نیست

زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجره‌ها هست و گاه نیست

افسرده می‌شوی اگر ای دوست حس کنی
جز میله‌های سرد قفس تکیه گاه نیست

در عشق آن که یکسره دل باخت، برده است
در این قمار صحبتی از اشتباه نیست

فردا که گسترند ترازوی داد را،
آن‌جا که کوه بیشتر از پرّ کاه نیست،

سودابه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق کسی روسیاه نیست

#علیرضا_بدیع
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ | 18:52 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر

می رسد که مرا مبتلا کند

با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را در دل قالیچه جا کند
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
خش خش…صدای پای خزان است ،
یک نفر در را به روی حضرت پاییز باز کند
پاییز عاشق است
پاییز عاشق است

✍علیرضا بدیع
@sher_va_adabparsii

🕊


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۱ | 0:8 | نویسنده : یوسف جلالی |

کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود...!

💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
💖
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود

همدمی مابِینِ آدم ها اگر می یافتم
آهِ من در سینه ام یک عمر زندانی نبود

دوستانِ رو به رو و دشمنانِ پشتِ سر
هرچه بود آیینِ این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن کشی ست
دسترنجِ کاج ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدتِ ابرو چه کار؟
کاش این محراب را آیاتِ شیطانی نبود

من که در بندم کجا؟ میدانِ آزادی کجا؟
کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود...!

🍃علیرضا بدیع


🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️به ما بپیوندید در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: علیرضابدیع

تاريخ : دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ | 22:39 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.