به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود :)
˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙ علیرضا آذر
برچسبها: علیرضا آذر
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
- علیرضا آذر | شـــعر
برچسبها: علیرضا آذر
لیلی بنشین خاطره ها را رو کن ...
لب وا کن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو،حرف بزن،نوبت توست ...
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم ِ خود دود شوم ...
لیلی مپسند این همه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم ...
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم می رقصد ...
دستان جنون در دهنم می رقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی ...
بگذاری ام و باز فراموش کنی
دیوانه تر از من چه کسی هست،کجاست ...
یک عاشق ِ این گونه از این دست کجاست
تا اخم کنی دست به خنجر بزند ...
پلکی بزنی به سیم آخر یزند
تا بغض کنی،درهم و بیچاره شود ...
تا آه کِشی،بندِ دلش پاره شود
ای شعله به تن،خواهرِ نمرود بگو ...
دیوانه تر از من چه کسی بود،بگو
آتش بزن این قافیه ها سوختنی ست ...
این شعر ِ پُر از داغ ِ تو آتش زدنی ست
ابیاتِ روانی شده را دور بریز ...
این دردِ جهانی شده را دور بریز
من را بگذار عشق زمین گیر کند ...
این زخم سراسیمه مرا پیر کند
این پِچ پِچ ِ ها چیست،رهایم بکنید ...
مردم خبری نیست،رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود ...
بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد ...
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک ...
اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم ...
باید بروم دست به کاری بزنم
حرفت همه جا هست،چه باید بکنم ...
با این همه بن بست چه باید بکنم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ...
مردم چه بلاها به سَرم آوردند
من عشق شدم،مرا نمی فهمیدند ...
در شهرِ خودم مرا نمی فهمیدند
این دغدغه را تاب نمی آوردند ...
گاهی همگی مسخره ام می کردند
بعد از تو به دنیای دلم خندیدند ...
مردم به سراپای دلم خندیدند
در وادیِ من چشم چرانی کردند ...
در صحن ِ حَرم تکه پرانی کردند
در خانه ی من عشق خدایی می کرد ...
بانوی هنر، هنرنمایی می کرد
من زیستنم قصه ی مردم شده است ...
یک تو، وسط زندگیم گم شده است
اوضاع خراب است،مراعات کنید ...
ته مانده ی آب است،مراعات کنید
از خاطره ها شکر گذارم، بروید ...
مالِ خودتان دار و ندارم، بروید
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ...
مردم چه بلاها به سرم آوردند
من از به جهان آمدنم دلگیرم ...
آماده کنید جوخه را، می میرم
در آینه یک مردِ شکسته ست هنوز ...
مرد است که از پا ننشسته ست هنوز
یک مرد که از چشم تو افتاد شکست ...
مرد است ولی خانه ات آباد، شکست
در جاده ی خود یک سگِ پاسوخته بود ...
لب بر لب و دندان به زبان دوخته بود
بر مسندِ آوار اگر جغد منم ...
باید که در این فاجعه پرپر بزنم
اما اگر این جغد به جایی برسد ...
دیوانه اگر به کدخدایی برسد
ته مانده ی یک مرد اگر برگردد ...
صادق،سگ ولگرد اگر برگردد
معشوق اگر زهر مهیا بکند ...
داوود نباشد که دری وا بکند
این خاطره ی پیر به هم می ریزد ...
آرامش تصویر به هم می ریزد
ای روح مرا تا به کجا می بری ام ...
دیوانه ی این سرابِ خاکستری ام
می سوزم و می میرم و جان می گیرم ...
با این همه هر بار زبان می گیرم
در خانه ی من پنجره ها می میرند ...
بر زیر و بم باغ، قلم می گیرند
این پنجره تصویر خیالی دارد ...
در خانه ی من مرگ توالی دارد
در خانه ی من سقف فرو ریختنی ست ...
آغاز نکن،این اَلَک آویختنی ست
بعد از تو جهانِ دگری ساخته ام ...
آتش به دهانِ خانه انداخته ام
بعد از تو خدا خانه نشینم نکند ...
دستانِ دعا بدتر از اینم نکند
من پای بدی های خودم می مانم ...
من پای بدی های تو هم می مانم
لیلی تو ندیدی که چه با من کردند ...
مردم چه بلاها به سرم آوردند
آواره ی آن چشم ِ سیاهت شده ام ...
بیچاره ی آن طرز نگاهت شده ام
هر بار مرا می نگری می میرم ...
از کوچه ی ما می گذری، می میرم
سوسو بزنی، شهر چراغان شده است ...
چرخی بزنی،آینه بندان شده است
لب باز کنی،آتشی افروخته ای ...
حرفی بزنی،دهکده را سوخته ای
بد نیست شبی سر به جنونم بزنی ...
گاهی سَرکی به آسمانم بزنی
من را به گناهِ بی گناهی کشتی ...
بانوی شکار، اشتباهی کشتی
بانوی شکار،دست کم می گیری ...
من جان دهم آهسته تو هم می میری
از مرگِ تو جز درد مگر می ماند ...
جز واژه ی برگرد مگر می ماند
این ها همه کم لطفی ِ دنیاست عزیز ...
این شهر مرا با تو نمی خواست عزیز
دیوانه ام،از دست خودم سیر شدم ...
با هر کسِ همنام ِ تو درگیر شدم
ای تُف به جهانِ تا ابد غم بودن ...
ای مرگ بر این ساعتِ بی هم بودن
یادش همه جا هست،خودش نوش ِ شما ...
ای ننگ بر و مرگ بر آغوش شما
شمشیر بر آن دست که بر گردنش است ...
لعنت به تنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم ...
با پای خودم می روم این بار گلم
#علیرضا_آذر
#هم_مرگ
@sher_va_adab_parsii
برچسبها: علیرضا آذر
منتظر یک شب طوفانی ام
در به در ساعت ویرانی ام
پای خودم داغ پشیمانی ام
مثل خودت درد خیابانی ام
“با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام”
□
مرد فرو رفته در آیینه کیست ؟
تا که مرا دید به حالم گریست
ساعت خوابیده حواسش به چیست ؟
مردن تدریجی اگر زندگی ست
“طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام”
□
من که منم جای کسی نیستم
میوه ی طوبای کسی نیستم
گیج تماشای کسی نیستم
مزه ی لبهای کسی نیستم
“دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام”
□
خسته از اندازه ی جنجال ها
از گذر سوق به گودال ها
از شب چسبیده به چنگال ها
با گذر تیر که از بال ها
“آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام”
□
شعر اگر خرده هیولا شدم
آخر ابَر آدم تنها شدم
گاه پریشان تر از این ها شدم
از همه جا رانده ی دنیا شدم
“ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام”
□
وای اگر پیچش من با خمت
درد شود تا که به دست آرمت
نوش خودم زهر سراپا غمت
بیشترش کن که کمم با کمت
“خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانی ام ؟”
□
غسل کن و نیت اعجاز کن
باز مرا با خودم آغاز کن
یک وجب از پنجره پرواز کن
گوش مرا معرکه ی راز کن
“حرف بزن ابر ِ مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام”
□
قحطی حرف است و سخن سالهاست
قفل زمان را بشکن سال هاست
پر شدم از درد شدن سال هاست
ظرفیت سینه ی من سال هاست
“حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام”
#علیرضا_آذر
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹
برچسبها: علیرضا آذر
با اجازه غزلى تازه فدايت كردم
بر سر سجده نه در شعر, دعايت كردم
با اجازه ز همه دست كشيدم امشب
و تو را از وسط جمع سوايت كردم
با اجازه ز تو و چشم و لبت مى گويم
چه كنم دست خودم نيست هوايت كردم
با اجازه تو طبيبى و منم باز مريض
تو بزن بوسه بگو باز دوايت كردم
با اجازه به خيالات خودم مى پيچم
مثلا بودى و اين بار صدايت كردم
با اجازه ز شما و بى اجازه ز همه
بوسه بر شعر زدم باز دعايت كردم
#علیرضا_آذر
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇
@faghatsheroghazal
برچسبها: علیرضا آذر