معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | سعدی

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

خود را بگذار و درآی ...!

یک شب بايزيد بسطامي، در خلوتخانهٔ مكاشفات، كمند شوق را بر كنگره كبريایی او در انداخت و آتش عشق را در نهاد خود برافروخته و زبان را از درِ عجز و درماندگي بگشاد و گفت:
«بارالها، تا كِي در آتش هجران تو سوزم؟ كِي مرا شربت وصال دهي؟»
به سِـرّش ندا آمد كه :
بايزيد، هنوز منیّت تو همراه توست.

اگر خواهی كه به ما رسی، خود را بگذار و درآی ...!

سعدی شیرازی علیه الرحمة
@molanatarighat


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : چهارشنبه پنجم آذر ۱۴۰۴ | 12:37 | نویسنده : یوسف جلالی |

به عبادت من کی شتابی؟

🔹در انجیل آمده است که ای فرزند آدم! گر توانگری دهمت،
مشتغل شوی به مال از من و گر درویش کنمت، تنگدل نشینی.
پس حلاوت ذکر من کجا دریابی و به عبادت من کی شتابی؟

گه اندر نعمتی مغرور و غافل
گه اندر تنگدستی خسته و ریش

چو در سرّا و ضرّا حالت این است
ندانم کی به حق پردازی از خویش (گلستان سعدی)


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : شنبه یکم آذر ۱۴۰۴ | 10:15 | نویسنده : یوسف جلالی |

استطاعتِ پای‌پوشی نداشتم

🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈 اینجا

حکایت 18 _باب سوم گلستان_ در فضیلت قناعت_ مردن در بیابان


هرگز از دورِ زمان ننالیده بودم و روی از گردشِ آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعتِ پای‌پوشی نداشتم. به جامعِ کوفه در‌آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاسِ نعمتِ حق به جای آوردم و بر بی‌کفشی صبر کردم.

مرغِ بریان به چشمِ مَردمِ سیر
کمتر از برگِ تَرّه بر خوان است

وآن که را دستگاه و قوَّت نیست
شلغمِ پخته، مرغِ بریان است


📗 گلستان_ صفحه ۱۱۴
✍سعدی (تدوین و تنظیم و مقدمه از اسمعیل شاهرودی (بیدار)_الهیه شمیران اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ شمسی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۴ | 23:45 | نویسنده : یوسف جلالی |

تو دردی نداری ! که دردت مباد

تو دردی نداری ! که دردت مباد

از آن رحمتت نیست ، بر دردِ من

**************

وای

کاش این بیت سعدی برای من بود

برام کافی بود

رضوان الله تعالی علیه


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : چهارشنبه چهاردهم آبان ۱۴۰۴ | 21:59 | نویسنده : یوسف جلالی |

تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند

تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند ...
🖋سعدی
➰#شعر
@sulookmanavi


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴ | 19:34 | نویسنده : یوسف جلالی |

عدالت کُند (آهسته) است

« و گفته‌اند که در کشتن بَنْدیان تأمل اولی‌تر است به حکم آنکه اختیار باقی است توان کشت و توان بخشید اما اگر بی‌تأمل کشته شود محتمل است که مصلحتی فوت شود که تدارک مثل آن ممتنع باشد.
نیک سهل است زنده بی‌جان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد
شرطِ عقل است صبر تیرانداز
که چو رفت از کمان نیاید باز » *

سعدی،
گلستان،
باب هشتم.

* آنچه ممکن است در نگاه نخست به نظر خوانندۀ امروزی بیاید، بی‌پروایی مردمِ قرن هفتم است در کشتن و بخشیدن زندانی، اما شاید جانِ کلام سعدی این باشد که «عدالت» با «سرعت» سازگار نیست.
مثلی فرانسوی است که "La justice est lente" یعنی «عدالت کُند (آهسته) است.» زیرا اگر قرار باشد حقوق بنیادین طرفین در یک دادرسی منصفانه، از جمله حق دفاع، رعایت شود، زمانی لازم است و همین امر است که تحقق عدالت را کند می‌کند. اطالۀ دادرسی هم، که البته امر ناپسندی است، به معنای رعایت این مهلت‌ معقول و انجام اقدام‌های ضروری نیست، بلکه طولانی‌کردن دادرسی است بدون دلیل و بیهوده و یا به قصد آنکه تحقق عدالت از اساس ناممکن شود.
و آیا سعدی ما هم، در حدِ وسع یک انسان قرن هفتمی، به همین معنا نظر ندارد؟
@molanatarighat


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : پنجشنبه ششم شهریور ۱۴۰۴ | 9:13 | نویسنده : یوسف جلالی |

خوردن برایِ زیستن و ذکر کردن است

🌹🌹
@MolaviPoet

لینک جلسه قبل 👈
اینجا


حکایت 5_باب سوم گلستان_ قناعت در خوردن


در سیرتِ اردشیرِ بابکان آمده است که حکیمِ عرب را پرسید که:
روزی چه مایه طعام باید خوردن؟
گفت: صد دِرَم سنگ کفایت است.
گفت: این قدر چه قوّت دهد؟
گفت: هٰذَا الْمِقْدارُ یَحْمِلُکَ و مٰازادَ عَلیٰ ذٰلِکَ فَاَنْتَ حامِلُهُ.
یعنی این قدر تو را بر پای همی‌دارد و هر چه بر این زیادت کنی، تو حمّال آنی.
خوردن برایِ زیستن و ذکر کردن است
تو معتقد که زیستن از بهرِ خوردن است


📗 گلستان_ صفحه 105
✍سعدی (تدوین و تنظیم و مقدمه از اسمعیل شاهرودی (بیدار)_الهیه شمیران اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ شمسی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۴ | 17:12 | نویسنده : یوسف جلالی |

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

♥️ سعدی

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم


••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : جمعه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ | 11:54 | نویسنده : یوسف جلالی |

کس را به خلوتِ دلِ من جز تو راه نیست

وفادار یعنی جناب سعدی اونجا که میگه :

کس را به خلوتِ دلِ من جز تو راه نیست
این در به روی غیرِ تو پیوسته بسته باد...


˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۴ | 11:21 | نویسنده : یوسف جلالی |

یاری بخر و  به هیچ مفروش

♥️ سعدی

ای خواجه برو
به هر چه داری
یاری بخر و
به هیچ مفروش


••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۴ | 21:28 | نویسنده : یوسف جلالی |

ور هیچ نباشد، چو تو هستی، همه هست

هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست
خوش آن‌که ز روی تو دلش رفت ز دست!

بی‌‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد، چو تو هستی، همه هست

سعدی جانم 💟


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : شنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۴ | 14:20 | نویسنده : یوسف جلالی |

شنیدمت که نظر میکنی  بهِ حال ضعیفان

♥️ سعدی

شنیدمت که نظر میکنی
بهِ حال ضعیفان
تبم گرفت
و دلم خوش ،
به انتظار عیادت

••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : جمعه سوم اسفند ۱۴۰۳ | 18:5 | نویسنده : یوسف جلالی |

با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی


با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی
ای دوست همچنان دلِ من مهربان توست

سعدی
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : شنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۳ | 17:13 | نویسنده : یوسف جلالی |

به نقد اندر بهشت‌ست  آن‌که یاری مهربان دارد

♥️ سعدی

به نقد اندر بهشت‌ست
آن‌که یاری مهربان دارد.


••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : دوشنبه بیست و دوم بهمن ۱۴۰۳ | 11:47 | نویسنده : یوسف جلالی |

ای یار آشنا علم کاروان کجاست

ای یار آشنا علم کاروان کجاست
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست

«سعدی»شجریان @molanatarighat
کلام_عارفان اینجاست


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ | 11:20 | نویسنده : یوسف جلالی |

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی؟
چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم؟

سعدی
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : شنبه ششم بهمن ۱۴۰۳ | 12:52 | نویسنده : یوسف جلالی |

هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد

♥️ سعدی

هر که چیزی دوست دارد
جان و دل بر وی گمارد


••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : شنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۳ | 16:9 | نویسنده : یوسف جلالی |

تا مِیل نباشد به وِصال از طرف دوست

تا مِیل نباشد به وِصال از طرف دوست
سودی نَکند ، حرص و تَمنا که تو داری

📖💝💗💝📖

(((حضرت سعدی اَفصح اَلمُتکلمین رحمه)))

🆔 @Molana79


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم دی ۱۴۰۳ | 6:36 | نویسنده : یوسف جلالی |

‏یار ما غایب است و در نظر است.

♥️ سعدی

‏ما پراکندگان مجموعیم
‏یار ما غایب است
و در نظر است.

••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم دی ۱۴۰۳ | 12:54 | نویسنده : یوسف جلالی |

کوتاه‌گویی، شیرین‌گویی و روان‌گویی،

مهم‌ترین جنبه‌ای که سعدی دارد همان جادوی کلام بی‌نظیرش است. در کوتاه‌گویی، شیرین‌گویی و روان‌گویی، همتا ندارد، که خودش گفته است: روانی شعر من «مانند روانی رود دجله» است، به همان راحتی می‌رود؛ همراه با آن لوندی‌ای که در بیان اوست، یعنی نوعی سبکی بسیار شیرین و رقص کلام. این از عجایب روزگار است که کسی که سی سال تمام در دوران جوانی و در بارورترین دوران عمر در خارج از ایران و خارج از حوزهٔ اصلی زبان فارسی به سر برده، یک چنین تسلطی بر زبان فارسی داشته باشد، و این گذشته از نبوغ شخصی او، باید گفت که پشتوانه‌اش وسعت قلمرو زبان فارسی است که در همهٔ مناطق مورد سفر سعدی، دومین زبان رایج محل بوده است. آنقدر فارسی‌دان زیاد بوده که او تماسش هیچ وقت با زبان مادری قطع نمی‌شده، در فلسطین، شامات و بخش‌هایی از هندوستان و هر جا که وی پا می‌نهاده، همزبان می‌یافته.

اسلامی ندوشن، محمدعلی (۱۳۸۱)، «چهار سخنگوی وجدان ایران (فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ)»، چاپ دوم، تهران: قطره، ص ۱۴۰


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : دوشنبه هفدهم دی ۱۴۰۳ | 17:9 | نویسنده : یوسف جلالی |

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟؟

هرگز وجود
حاضر غایب شنیده‌ای؟؟
من در میان جمع
و دلم جای دیگر است.

✍🏿 #سعدی

‌‌‎‌‌‌‌‌‌♥️🇹🇷

این مرا باور است ....


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : چهارشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۳ | 16:41 | نویسنده : یوسف جلالی |

اندرون از طعام خالی دار

🌹🌹
@MolaviPoet


حکایت 22_ باب دوم گلستان_ در اخلاق درویشان_ عبادت و پرخوری


عابدی را حکایت کنند که شبی ده مَن طعام بخوردی و تا سحر خَتْمی در نماز بکردی.
صاحب‌دلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی، بسیار از این فاضل‌تر بودی.
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نورِ معرفت بینی
تهی از حکمتی به علّتِ آن
که پُری از طعام تا بینی


📗 گلستان_ صفحه ۸۲
✍سعدی (تدوین و تنظیم و مقدمه از اسمعیل شاهرودی (بیدار)_الهیه شمیران اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ شمسی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : دوشنبه دهم دی ۱۴۰۳ | 23:4 | نویسنده : یوسف جلالی |

نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می شود

♥️ سعدی

نقش او در چشم ما
هر روز خوشتر می شود

••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌• @KalameJan •
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈
┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : جمعه هفتم دی ۱۴۰۳ | 10:58 | نویسنده : یوسف جلالی |

جان و خاطر  با تو دارم روز و شب

♥️ سعدی

جان و خاطر
با تو دارم
روز و شب

••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه چهارم دی ۱۴۰۳ | 11:28 | نویسنده : یوسف جلالی |

ما را نگاهى از تو تمام است اگر كنى !

ما را نگاهى از تو تمام است اگر كنى !


~ سعدى
~

˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : شنبه یکم دی ۱۴۰۳ | 19:16 | نویسنده : یوسف جلالی |

هزار جهد بکردم  که سر عشق بپوشم

هزار جهد بکردم
که سر عشق بپوشم
نبود برسرآتش
میسرم که نجوشم
بهوش بودم از اول
که دل بکس نسپارم
شمایل تو بدیدم،
نه صبر ماند ونه هوشم
حکایتی ز دهانت
به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم
حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی
و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که
دیده از تو بپوشم

✍🏿
#سعدی
🎧 #محمد‌رضا‌شجریان

❤️


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : یکشنبه هجدهم آذر ۱۴۰۳ | 22:42 | نویسنده : یوسف جلالی |

زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی

از ازل تا ابد کسی میتونه مگه اینجوری در وصف عشق لب به سخن باز کنه ؟

چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری

ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری

یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری

هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید باران نوبهاری

عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری

وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این می‌کشد به زورم وان می‌کشد به زاری

ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری

زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت
باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری

هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست
درمان درد سعدی با دوست سازگاری


~ سعدی

❥˙ @Official_Hich ˙❥


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۳ | 15:29 | نویسنده : یوسف جلالی |

آتش معیشت و آتش معصیت

جوانمردای آتش دو است: آتش معیشت و آتش معصیت. آتش معیشت را آب آسمان کُشَد و آتش معصیت را آب دیدگان کُشد. و نیز آتش معصیت را به دو چیز توان کُشت به خاک و آب، به خاک پیشانی و به آب پشیمانی، خاک پیشانی در سجود و آب پشمانی گریه از ترس خداوند ودود.

«سعدی»مجالس پنجگانه
@molanatarighat
کلام_عارفان در کانال عارفان


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه ششم آذر ۱۴۰۳ | 16:38 | نویسنده : یوسف جلالی |

ولی پیشِ خورشید پیدا نیَم

مگر دیده باشی که در باغ و راغ
بتابد به شب کِرمَکی چون چراغ

یکی گفتش ای کرمکِ شب فروز
چه بودت که بیرون نیایی به روز؟

ببین کآتشی کرمکِ خاک زاد
جواب از سرِ روشنایی چه داد

که من روز و شب جز به صحرا نیَم
ولی پیشِ خورشید پیدا نیَم

بوستان سعدی: تصحیح و توضیح استاد غلامحسین یوسفی، ص ۱۱۰


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : سه شنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۳ | 16:32 | نویسنده : یوسف جلالی |

دوست نزدیکتر از من به من است

🌹🌹
@MolaviPoet


حکایت یازدهم _ باب دوم گلستان، در اخلاق درویشان
معذوری درویشی


در جامع بَعْلَبَکَّ وقتی کلمه‌ای همی‌گفتم به طریقِ وعظ با جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده.
دیدم که نفسم در نمی‌گیرد و آتشم در هیزمِ تر اثر نمی‌کند.
دریغ آمدم تربیتِ سُتوران و آینه‌داری در محلّتِ کوران. ولیکن دَرِ معنی باز بود و سلسلهٔ سخن دراز.
در معانیِ این آیت که: «و نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ». سخن به جایی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت؟: که او
در کنارِ من و من مهجورم
من از شرابِ این سخن مست و فُضالهٔ قَدَح در دست، که رونده‌ای بر کنارِ مجلس گذر کرد و دورِ آخر در او اثر کرد و نعره‌ای زد که دیگران به موافقتِ او در خروش آمدند و خامانِ مجلس به جوش.
گفتم: ای سُبْحانَ اللهِ! دورانِ باخبر در حضور و نزدیکانِ بی‌بَصَر دور!
فهمِ سخن چون نکند مُستمِع
قوّتِ طبع از متکلّم مجوی
فُسْحَتِ میدانِ ارادت بیار
تا بزند مردِ سخنگوی، گوی


📗 گلستان_ صفحه ۷۴ و ۷۵
✍سعدی (تدوین و تنظیم و مقدمه از اسمعیل شاهرودی (بیدار)_الهیه شمیران اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ شمسی


🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان


برچسب‌ها: سعدی

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۳ | 22:16 | نویسنده : یوسف جلالی |
        مطالب قدیمی‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.