معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | احمد رضا احمدی

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

آیا ما سزاوار بودیم تمام خیابان را در باران برویم،

آیا ما سزاوار بودیم تمام خیابان را در باران برویم،
و در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟

- ‌احمدرضا ‌احمدی
اشعارکوتاه🌱

@textimix♡


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : یکشنبه نوزدهم اسفند ۱۴۰۳ | 14:43 | نویسنده : یوسف جلالی |

من کسانی را که دوست دارم  «تو» صدا می‌کنم.

♥️ احمد رضا احمدی

من حوصله‌ٔ تو را فراوان دارم.
تو از یادگارهای به جا مانده‌
از جوانی من هستی.
من کسانی را که دوست دارم
«تو» صدا می‌کنم.


نامه 💌

••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌•
@KalameJan
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : دوشنبه هفدهم دی ۱۴۰۳ | 17:23 | نویسنده : یوسف جلالی |

ناگهان در خم کوچه گم شد

من نمی‌دانم چرا هر کسی را صدا کردم‌،
‏هر کس را دوست داشتم،
‏ناگهان در خم کوچه گم شد...


~ احمدرضا احمدی

˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : پنجشنبه بیست و دوم شهریور ۱۴۰۳ | 6:51 | نویسنده : یوسف جلالی |

در انتهای خیابان، کسی در انتظار ما نباشد

°


آیا ما سزاوار بودیم
تمام خیابان را در باران برویم؛
و در انتهای خیابان،
کسی در انتظار ما نباشد؟






#احمدرضا_احمدی


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : سه شنبه یکم خرداد ۱۴۰۳ | 4:15 | نویسنده : یوسف جلالی |

فقط تو را صدا کردم...

احمد رضا احمدی

خانه کوچک بود.

در خلوتیِ خانه،
از میان همه‌ی عادت‌ها و سوگندها،

فقط تو را صدا کردم...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌• @KalameJan •
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 16:22 | نویسنده : یوسف جلالی |

جرأتی پنهان در کوچه و در من بود

جرأتی پنهان در کوچه و در من بود
و سرانجام در تو هم جاری شد
که در بگشایی...

در همان برگ‌ریزان روحی
پاییز زاده شد
در گشوده بود
و تو پذیرفتی
که مرا به نامی می‌خوانند...

▪️شعر و صدا : احمدرضا احمدی

🍎@koocheh_Abshar


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : پنجشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۲ | 13:8 | نویسنده : یوسف جلالی |

کسانی را که دوست دارم «تو» صدا میکنم.

من حوصله‌ی تو را فراوان دارم .
تو از یادگارهای
به جامانده‌ از جوانی من هستی.
من کسانی را که دوست دارم
«تو» صدا میکنم.

˙❥˙ @Official_Hich ˙❥˙ احمدرضا احمدی


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ | 19:22 | نویسنده : یوسف جلالی |

درد شما را واژه دوا می‌كند.

من همیشه با سه واژه زندگی كرده‌ام
راه‌ها رفته‌ام
بازی‌ها كرده‌ام
درخت
پرنده
‌آسمان
من همیشه در آرزوی واژه‌های دیگر بودم
به مادرم می‌گفتم
از بازار واژه بخرید
مگر سبدتان جا ندارد؟
می‌گفت:
با همین سه واژه زندگی كن
با هم صحبت كنید
با هم فال بگیرید
كم داشتن واژه فقر نیست
من می‌دانستم كه فقر مدادرنگی نداشتنْ بیشتر از فقر كم‌واژگی‌ست
وقتی با درخت بودم
پرنده می‌گفت:
درخت را باید با رنگ سبز نوشت
تا من آرزوی پرواز كنم.
من درخت را فقط با مداد زرد می‌توانستم بنویسم
تنها مدادی كه داشتم.
و پرنده در زردی
واژۀ درخت را پاییزی می‌دید
و قهر می‌كرد.
صبح امروز به مادرم گفتم:
برای احمدرضا مدادرنگی بخرید
مادرم خندید:
درد شما را واژه دوا می‌كند.

#احمدرضا_احمدی


@sher_va_adabparsii


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۲ | 11:58 | نویسنده : یوسف جلالی |

من و بهار

.
دوستت دارم ...
باید در چشمان نگریست،
یا در گوش‌ها گفت؟

جنبش انگشتانت که بر روی هم انباشته شده بود
و مروارید چشمانت
دلیل بود؟

در عصر یک پاییز
در اتوبوس بودیم
دورمان دیوار شیشه‌ی سبز ...

سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را
سبز خرم کرده بود.
از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

بیرون خزان در کار بود.
نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟
یا در خزان بیرون؟

من و بهار پیاده شدیم
بهار در خیابان محو شد
پاییز در کنارم راه می‌آمد.

♦️احمدرضا احمدی

🍎@koocheh_Abshar


برچسب‌ها: احمد رضا احمدی

تاريخ : جمعه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۱ | 17:41 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.