معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | امام محمد غزالی

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

فساد سلاطین از علما بوَد ،

@molanatarighat

سبب فساد رعیّت ، از فساد ملوک و سلاطین است .
و فساد سلاطین از علما بوَد ، که ایشان را اصلاح نکنند و بر ایشان انکار نکنند .



👤 امام محمد غزّالی
📗 کیمیای سعادت


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۲ | 21:30 | نویسنده : یوسف جلالی |

بدان که دنیا سفال فانی و آخرت طلای باقیست.»

امام محمد غزالی را در نامه ای که به یکی از سلاطین می نگارد سخنی نغز است:

«اگر کسی را گویند: کوزه ای خواهی سفالین که از آن خودت باشد و یا کوزه ای زرین که صباحی چند نزد تو امانت باشد و سپس آن را به صاحبش سپاری، عاقل آنکه سفال دائم را بر طلای فانی ترجیح دهد.

حال اگر گویند: کوزه ای سفال را به امانت خواهی که پس از چند روز آن را از تو بستانند یا کوزه ای طلایی که دائم از آن تو باشد کدام نادان سفله است که کوزه سفال موقت را بر طلای جاوانی ترجیح دهد. حال که این مثال بدانستی، بدان که دنیا سفال فانی و آخرت طلای باقیست.»

✍🏻حدیث آرزومندی

نویسنده : استاد کریم محمود حقیقی

@Asemani_bashim


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ | 20:26 | نویسنده : یوسف جلالی |

بدان كه "ريا" كردن به طاعتهای حق تعالی به شرك نزديك است

بدان كه "ريا" كردن به طاعتهای حق تعالی به شرك نزديك است

و هيچ بيماری بر دل پارسايان
غالبتر از اين نيست كه
چون عبادتی كنند
خواهند كه مردمان از آن خبر يابند
و جمله ايشان به پارسا اعتقاد كنند.
@molanatarighat


جناب امام محمد غزالی


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۲ | 18:53 | نویسنده : یوسف جلالی |

"گناه را محکوم کنید و بر گناهکار ببخشایید

واسیلی گروسمانِ روس می‌نویسد:

«"گناه را محکوم کنید و بر گناهکار ببخشایید."
دنیا تا امروز، به حقیقتی بالاتر از این دست نیافته است.»

#پیکار_با_سرنوشت

و قریب نهصد سال پیش از او، امام محمّد غزّالی نوشت:

«گفتند: برادرت معصیت کرد، چرا وی را دشمن نداری؟
گفت: معصیتِ وی را دشمن دارم؛ امّا وی برادرِ من است.»

#کیمیای_سعادت


@ghozidehha

لطفاً، دریا و ساحل را تصوّر کنید؛ و حالا این بیت درخشان کلیم را بخوانید:


[کنار: ساحل]

با من آمیزشِ او الفتِ موج است و کنار
روز و شب با من و پیوسته گریزان از من..

#کلیم


@ghozidehha


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : یکشنبه هشتم مرداد ۱۴۰۲ | 4:46 | نویسنده : یوسف جلالی |

مجنون خود تاب دیدار او ندارد.

آورده‌اند که اهل قبیله مجنون گرد آمدند و به قوم لیلی گفتند:
این مرد از عشق هلاک خواهد شد؛ چه زیان دارد اگر یکبار دستوری باشد تا او لیلی را بیند؟
گفتند: ما را از این معنی هیچ بخلی نیست؛ ولیکن مجنون خود تاب دیدار او ندارد.
مجنون را بیاوردند و درِ خرگاه لیلی برگرفتند. هنوز سایه لیلی پیدا نگشته بود که مجنون را «مجنون» دربایست گفتن.
بر خاک در پست شد. گفتند: ما گفتیم که او طاقت دیدار او ندارد.
اینجا بود که با خاک سر کوی او کاری دارد.
بیت
گر می‌ندهد هجر به وصلت بارم
با خاک سر کوی تو کاری دارم


احمد غزالی
@Molana79


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 22:41 | نویسنده : یوسف جلالی |

کمال عشق چون بتابد،

✍ابتدای عشق چنان بُوَد که عاشق معشوق را از بهر خود خواهد؛ و این کس عاشق خود است به واسطه معشوق. و اگرچه نداند که می خواهد تا او را در راهِ ارادت خود به کار برد.

گفتم صنما تویی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر شَمَنی

گفتم که به تیغ غمزه ام چند کُشی؟
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی

کمال عشق چون بتابد، کمترینش آن بوَد که خود را برای او خواهد و در راه رضای او جان در باختن، بازی داند. عشق حقیقی آن باشد. باقی همه سودا و هوس و بازی و علّت است.

👤حضرت امام احمد غزالی❤
🙏
@Molana79


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ | 8:53 | نویسنده : یوسف جلالی |

امام محمّد غزالى يك تحليلى در سير و سفر روح انسانى در دنيا دارد،

امام محمّد غزالى يك تحليلى در سير و سفر روح انسانى در دنيا دارد، كه ما با الفاظ‍‌ خود بطور اختصار آن را بيان مى‌كنيم: روح انسان در منازلى سير مى‌كند و نخستين منزل آن محسوسات است، كه همچون پروانه‌اى كه خود را به چراغ مى‌زند و نمى‌داند، كه يك بار كه پرهايش سوخت، ديگر بار نبايد به چراغ نزديك شود. ولى آن قدر خود را به چراغ مى‌زند تا بميرد. دوم منزل خيال انديشى است، كه انسان در اين منزل كارهايش بسان چارپايان است. كه تا از چيزى رنجور نشود، نمى‌داند كه بايد از آن بگريزد. ولى به محض اين كه رنجور شد از آن چيز مى گريزد. منزل سوّم موهومات است به اين درجه كه رسيد از چيزى كه هيچ رنجى از جانب او به وى نرسيده است مى‌گريزد. مثل گوسفند،با اين كه اصلاً گرگ را نديده ولى به محض اين كه آن را ببيند از آن هراسان است، و يا اسب كه تا شير را ببيند، از آن گريزان است. اين ها از گاو و شتر و فيل نمى‌ترسند، امّا بدليل ديدارى كه در باطن آنان نهاده شده است، تا دشمن واقعى خود را به بينند با سرعت از آن گريزان هستند. منزل و مقام چهارم مقام معقولات است. تا اينجا انسان با بهائم بود، ولى از اين منزل به بعد از بهائم جدا مى‌شود. چيزهايى مى بيند كه با حسّ‌ و خيال و وهم نمى توان ديد. سير او در محسوسات همچون رفتن بر روى زمين است كه همه مى‌توانند. ولى روش انسان در عالم و مقام چهارم وسعت مى‌يابد، و آن رفتن بر روى آب است. اما وَراى اين درجه معقولات نيز مقامى است كه آن مقام پيامبران و اوليا است، كه مَثَل آن چون رفتن آنان بر هوا است. حديثى را نقل مى‌كند كه اصحاب رسول خدا به حضرت (ص) گفتند كه: حضرت عيسى (ع)بر آب راه رفته است. حضرت فرمودند كه:«وَ لَوِ ازْدادَ يَقيناً لَمَشى‌ فِى الْهَوا» اگر يقين او به درجه بالاترى رسيده بود، در هوا راه مى‌رفت. پس اين مقام معراج انسان است. شبيه به همين معنا در روايتى از قول رسول خدا (ص) آمده است كه:«لَصافَحَتْكُمُ‌ الْمَلائِكَةُ‌ وَ مَشَيْتُمْ‌ عَلَى الْماءِ» اگر ياد و توجه به خداوند در درون دل شما ادامه يابد، ملائكه با شما مصافحه مى‌كردند. و بطور حتم بر آب راه مى رفتيد.بنابراين در عالم عرفان طىّ‌الارض يك عمل روحى بسيار طبيعى است كه انسان عارف به آسانى به انجام آن مبادرت مى‌ورزد.

اول فکر آخر آمد در عمل
خاصه فکری کو بود وصف ازل

حاصل اندر یک زمان از آسمان
می‌رود می‌آید ایدر کاروان

نیست بر این کاروان این ره دراز
کی مفازه زفت آید با مفاز

دل به کعبه می‌رود در هر زمان
جسم طبع دل بگیرد ز امتنان

این دراز و کوتهی مر جسم راست
چه دراز و کوته آنجا که خداست

چون خدا مر جسم را تبدیل کرد
رفتنش بی‌فرسخ و بی‌میل کرد

صد امیدست این زمان بردار گام
عاشقانه ای فتی خل الکلام

گرچه پلهٔ چشم بر هم می‌زنی
در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی
☆☆☆

تو مبین این پایها را بر زمین
زانک بر دل می‌رود عاشق یقین

از ره و منزل ز کوتاه و دراز
دل چه داند کوست مست دل‌نواز

آن دراز و کوته اوصاف تنست
رفتن ارواح دیگر رفتنست

تو سفرکردی ز نطفه تا بعقل
نه بگامی بود نه منزل نه نقل

سیر جان بی چون بود در دور و دیر
جسم ما از جان بیاموزید سیر

سیر جسمانه رها کرد او کنون
می‌رود بی‌چون نهان در شکل چون

☆☆☆

پیش ما صد سال و یکساعت یکیست
که دراز و کوته از ما منفکیست

آن دراز و کوتهی در جسمهاست
آن دراز و کوته اندر جان کجاست

سیصد و نه سال آن اصحاب کهف
پیششان یک روز بی اندوه و لهف

وانگهی بنمودشان یک روز هم
که به تن باز آمد ارواح از عدم

چون نباشد روز و شب یا ماه و سال
کی بود سیری و پیری و ملال

☆☆☆☆

آنک بر افلاک رفتارش بود
بر زمین رفتن چه دشوارش بود
☆☆☆


ماه عرصهٔ آسمان را در شبی
می‌برد اندر مسیر و مذهبی

چون به یک شب مه برید ابراج را
از چه منکر می‌شوی معراج را

صد چو ماهست آن عجب در یتیم
که به یک ایماء او شد مه دو نیم

آن عجب کو در شکاف مه نمود
هم به قدر ضعف حس خلق بود

کار و بار انبیا و مرسلون
هست از افلاک و اخترها برون

تو برون رو هم ز افلاک و دوار
وانگهان نظاره کن آن کار و بار

در میان بیضه‌ای چون فرخ‌ها
نشنوی تسبیح مرغان هوا

معجزات این‌جا نخواهد شرح گشت
ز اسپ و خوارمشاه گو و سرگذشت

آفتاب لطف حق بر هر چه تافت
از سگ و از اسپ فر کهف یافت

تاب لطفش را تو یکسان هم مدان
سنگ را و لعل را داد او نشان

سیر و سلوک با کلام عارفان
در #کانال_عرفای_کهن


برچسب‌ها: امام محمد غزالی

تاريخ : چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۱ | 6:7 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.