معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | سجاد رشیدی پور

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

جز شانه پرمهر تو کو شاخه امنی

در چشم تو دیدم غم پنهان شده ات را
پنهان نکن احساس نمایان شده ات را

یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار
یا جمع کن آن موی پریشان شده ات را

جز شانه پرمهر تو کو شاخه امنی؟
گنجشک - کم و بیش - هراسان شده ات را

گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن
این عاشق پابند خیابان شده ات را

از هر چه به جز چشم تو کافر شده این مرد
آغوش گشا تازه مسلمان شده ات را..

#سجاد_رشیدی_پور🌻🌻🌸🌸🌺🌺🌷🌷💐💐🌼🌼☘️☘️🍀🍀🌹🌹🌻🌻💐☀️با احترام دعوتید به میهمانی غزل و هنر در کانال هنری و ادبی سماع قلم☀️💐 https://t.me/sameqalam
👆👆


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ | 19:13 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر  یادت نمی‌رود زِ خیالم؛ مگر به مرگ

دستی بلند کرد و گفتم: «سفر به خیر!»
خوش می‌روی، گذار تو از این گذر به خیر

من چون گوَن، اسیرِ غم ِخویشتن شدم
یادِ تو، ای نسیمِ خوش رهگذر! به خیر

یادِ تو، ای که خیسی چشمان من نشد
آخر به عزمِ راسخِ تو کارگر، به خیر

یادت نمی‌رود زِ خیالم؛ مگر به مرگ
ذکرت نمی‌رود به زبانم؛ مگر به خیر

بی‌خوابی ارمغانِ دلِ رفته‌ی من است
هرگز نمی‌شود شبِ عاشق، سحر، به خیر

تسلیم ناگزیریِ تقدیر خود شدم
دستی بلند کردم و گفتم: «سفر به خیر!»

#سجاد_رشیدی‌پور


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : یکشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 9:7 | نویسنده : یوسف جلالی |

خوشم به عشق تو اما مدام دلهره دارم

تو -آن‌که از دلِ تنگم قرار و تاب گرفته-
من -این‌که پيش تو بر بغضِ خود نقاب گرفته-

چگونه می‌شود از چنگ غصه‌ات بگریزم؟
کبوترم که مرا پنجه‌ی عقاب گرفته

نبوده حاصلم از راهِ رفته جز نرسیدن
چنان‌که شب‌پره‌ای راهِ آفتاب گرفته

شمرده‌ام همه‌ی داغ‌های مانده به دل را
شمرده‌ام ، که دلم از تو بی‌حساب گرفته

خوشم به عشق تو اما مدام دلهره دارم
چو کودکی که به دستانِ خود حباب گرفته


#سجاد_رشیدی_پور



@Hadise_Rastegarii 🌱


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : شنبه پانزدهم مهر ۱۴۰۲ | 5:12 | نویسنده : یوسف جلالی |

دلم هوای تو دارد ...

دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم

هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟

 

#سجاد_رشیدی_پور

@foroogh_farokhzad


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۱ | 11:34 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر برای رفیقت زمان می گذاری

برای رفیقت زمان می گذاری

نه تنها زمان بلکه جان می گذاری

 

به وقت غمش از سبوی رفاقت

شراب استکان استکان می گذاری

 

که بالا رود بیشتر، پیش پایش

تو از شانه ات نردبان می گذاری

 

ولی می زند زخم و انگشت حیرت

از این مرحمت در دهان می گذاری

 

نمی پرسی اش جای مرهم نهادن

چرا لای زخم استخوان می گذاری؟

 

نمی پرسی اش چیست این دشنه در دیس

که در سفره ام جای نان می گذاری

 

نه از غم به ابرو خمی می نشانی

نه با هیچکس در میان می گذاری

 

نه حتی برایش به همدستی شعر

به تهدید خط و نشان می گذاری

 

فقط نقطه ی آخر دوستی را

به پایان این داستان می گذاری

 

 

#سجاد_رشیدی_پور

👉 Instagram

#کافه_تنهایی 

🎴 @cafe_tanhaee


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : سه شنبه سی ام شهریور ۱۴۰۰ | 6:13 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر در چشم تو دیدم  غم پنهان شده ات را

در چشمِ تو دیدم غم پنهان شده‌ات را

پنهان نکن احساسِ نمایان شده‌ات را

 

یا دست بر این قلبِ پریشان‌ شده بگذار

یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را

 

جز شانه‌ی پر مهر تو ، کو شاخه‌ی امنی ؟

گنجشکِ کم و بیش هراسان شده‌ات را

 

گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن

این عاشقِ پابندِ خیابان شده‌ات را

 

از هرچه به جز چشمِ تو ، کافر شده این مرد

آغوش گشا تازه مسلمان شده‌ات را

 

 

#سجاد_رشیدی_پور

👉 Instagram

#کافه_تنهایی 

🎴 @cafe_tanhaee


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : دوشنبه پانزدهم شهریور ۱۴۰۰ | 21:58 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر در چشم تو دیدم ، غم پنهان شده ات را

 

در چشمِ تو دیدم غم پنهان شده‌ات را

پنهان نکن احساسِ نمایان شده‌ات را

 

یا دست بر این قلبِ پریشان‌ شده بگذار

یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را

 

جز شانه‌ی پر مهر تو ، کو شاخه‌ی امنی ؟

گنجشکِ کم و بیش هراسان شده‌ات را

 

گاهی به نگاهی شده یک پنجره وا کن

این عاشقِ پابندِ خیابان شده‌ات را

 

از هرچه به جز چشمِ تو ، کافر شده این مرد

آغوش گشا تازه مسلمان شده‌ات را

 

#سجاد_رشیدی_پور

#فقط_شعر_و_غزل 

شما هم به جمع بیش از ۴۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇

@faghatsheroghazal


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : سه شنبه یکم تیر ۱۴۰۰ | 16:26 | نویسنده : یوسف جلالی |

شعر اگر درست اگر اشتباه ، دست ِ خودم

به سوی توست اگر این نگاه، دست خودم نیست

صبوری از دلِ تنگم نخواه، دست خودم نیست

 

نخوان به گوش منِ دلسپرده پند، که این عشق

اگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیست

 

همین که پلک گشودی به ناز، پر زد و دیدم

دلی که دست خودم بود، آه... دست خودم نیست

 

مرا ببخش که می‌خواهمت، اگرچه بعیدی

که من پلنگم و رؤیای ماه دست خودم نیست

 

برای از تو نوشتن ردیف شد کلماتم

که اختیار غزل هیچگاه دست خودم نیست...

#سجاد_رشیدی‌_پور


برچسب‌ها: سجاد رشیدی پور

تاريخ : جمعه ششم فروردین ۱۴۰۰ | 21:26 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.