یک شب بايزيد بسطامي، در خلوتخانهٔ مكاشفات، كمند شوق را بر كنگره كبريایی او در انداخت و آتش عشق را در نهاد خود برافروخته و زبان را از درِ عجز و درماندگي بگشاد و گفت:
«بارالها، تا كِي در آتش هجران تو سوزم؟ كِي مرا شربت وصال دهي؟»
به سِـرّش ندا آمد كه :
بايزيد، هنوز منیّت تو همراه توست.
اگر خواهی كه به ما رسی، خود را بگذار و درآی ...!
سعدی شیرازی علیه الرحمة
@molanatarighat
برچسبها: سعدی
تاريخ : چهارشنبه پنجم آذر ۱۴۰۴ | 12:37 | نویسنده : یوسف جلالی |



