معرفت حضرت دوست

معرفت حضرت دوست | ابو سعید ابوالخیر

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

رباعی   آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت

#ابوسعید_ابوالخیر

مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت
هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید
آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌• @KalameJan •
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : دوشنبه پنجم دی ۱۴۰۱ | 18:58 | نویسنده : یوسف جلالی |

"آن تویی که خود را می بینی! و الا هیچ کس را پروای دیدن تو نیست

☀️
حسن مودب خواجه‌ای بود ثروتمند که به دیدن کرامتی از ابوسعید ابوالخیر، از مریدان او شد و مدت ها شاگردی ابوسعید را می‌کرد،

ابوسعید هنوز در وی آثاری از کشش‌های اشرافی می‌دید، یک بار از او خواست از دورترین قسمت نیشابور مقداری دل و جگر و شکنبه گوسفند بخرد و با خود حمل کند و به خانقاه بیاورد،
اینکه حسن مودب که از اعتبار اجتماعی خاصی برخوردار بود، طشتی از دل و جگر بر سر بگذارد و از بازار عبور کند، برای او سخت ترین کارها بود؛
اما چون امر شیخ بود چنین کرد و در میان بازار قدم برمی داشت در حالی که در هر قدم چرک و خونابه گوسفند از سر و صورتش چکه می کرد،
حسن مودب پیش می رفت و در هر گام، ذره‌ای از اعتبار اجتماعی و پرستیژ خود را از دست می داد.

وقتی حسن به خانقاه رسید، شیخ از او خواست از مسیر دیگری به سمت چشمه برود و شکنبه و دل و جگر را در آن جا شستشو دهد، با عبور از این مسیر، حسن یک بار کل شهر نیشابور را دور می زد، با چهره ای چرکین و خون آلود و تقریبا تمامی مردمی که او را به مردی معتبر می شناختند، در بدترین وضع او را تماشا می کردند.

در نهایت حسن امر شیخ را انجام داد و به نزد او بازگشت در حالی که مطمئن بود دیگر آن تصویر محترم از او در ذهن مردم شهر وجود ندارد، ابوسعید از او خواست به حمام برود و خود را بشوید واز تمام مسیری که عبور کرده بود، دوباره بگذرد و از تک تک عابران و بازاریان بپرسد که آیا مردی را که طشتی از دل و جگر بر سر داشته و با رویی چرکین و خون آلود می گذشته، دیده‌اند؟

حسن مودب چنین کرد و در کمال تعجب متوجه شد که هیچ یک از عابرین او را ندیده اند، هیچ کدام از بازاریان متوجه او نبوده اند و خلاصه کسی به او و حیثیت اجتماعی و چهره معتبرش فکر نمی کرد!

نزد ابوسعید برگشت و گفت هیچ کس متوجه عبور من با آن وضعیت نامطلوب از میان شهر نشده است.

ابوسعید جمله‌ای طلایی به حسن مودب گفت:

"آن تویی که خود را می بینی!
و الا هیچ کس را پروای دیدن تو نیست!
آن نفس توست که تو را در چشم تو می آراید، او را قهر می باید کرد...
و باید چنان به حقّ مشغولش کنی که او را پروای خود و خلق نماند!"


این تمرین و درس ابوسعید حسن مودب را از قید نگرانی از تصویر خود در ذهن مردم رها کرد؛

"حسن را چون این حالت مشاهده افتاد، از بند خواجگی و حب جاه به کلی آزاد شد...شبانگاه وقتی سفره انداختند شیخ به اصحاب گفت:
بخورید که امشب خواجه وای حسن می‌خورید!"

@molanatarighat

#چشیدن_طعم_وقت
از میراث عرفانی
#شیخ‌ابوسعیدابوالخیر
#استادشفیعی_کدکنی
.


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : شنبه سوم دی ۱۴۰۱ | 18:28 | نویسنده : یوسف جلالی |

ماتَ من العشق، فقَد مات شهید

آندم که شود، إذَا السًَماءٌ انْفَطَرَتْ
وندر پی آن، إذَا النُّجُومٌ انْکدَرَتْ
دامان تو را بگیرم اندر سُئِلَت
گویم صنما ، بأیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ


نیمی ز رُخت، أَلَسْتَ مِنکُم ببَعید
وان نیم دگر، إنّ عذابی لَشَدید
بر خط لبت، نوشته یُحی و یُمیت
مَن ماتَ من العشق، فقَد مات شهید

ابوالسعید ابوالخیر


https://t.me/Razedelema


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۱ | 23:8 | نویسنده : یوسف جلالی |

لب بستم و از پای نشستم، اما  این نتوانم که آرزویت نکنم

لب بستم و از پای نشستم، اما

این نتوانم که آرزویت نکنم!

#ابوسعید_ابوالخیر


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : جمعه یازدهم شهریور ۱۴۰۱ | 12:11 | نویسنده : یوسف جلالی |

ناگفته تو خود هزار چَندان دانی ...!

حال دلِ خویش را
چه گویم با تو ؟

ناگفته تو خود
هزار چَندان دانی ...!

#ابوسعید_ابوالخیر

.باید سر خود در
قدم یار ببازد

از عشق فقط شعر سرودن
ک هنر نیست...

#الهام_حق_مرادخان
🦋🦋🦋

فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همه سنگریزه‌ها...

#فاضل_نظری
🦋🦋🦋

‌ دگــر از یوسف گمگشته ،،،،،
سخن نتوان گفت



تپش خون زلیـــخا ،،،،،
نه تو داری و نه من

‌#اقبال_لاهوری
🦋🦋🦋


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : چهارشنبه دوم شهریور ۱۴۰۱ | 21:5 | نویسنده : یوسف جلالی |

زان روز حذر کن ک ورق برگردد.

@avaye_marft
🍂
مغرور مشو به خود ک خواندی ورقی
زان روز حذر کن ک ورق برگردد...

#ابوسعید_ابوالخیر


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : شنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۱ | 18:36 | نویسنده : یوسف جلالی |

چون من همه معشوق شدم عاشق کیست

هو الحق

@avaye_marft

🍂

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست

در #عشق تو بی جسم همی باید زیست

از من اثری نماند این عشق ز چیست

چون من همه معشوق شدم عاشق کیست

 

#ابوسعید_ابوالخیر


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : سه شنبه سی ام شهریور ۱۴۰۰ | 6:47 | نویسنده : یوسف جلالی |

ایدل چو فراقش رگ جان بگشودت

هو الحق

@avaye_marft

🍂

ایدل چو فراقش رگ جان بگشودت

منمای به کس خرقهٔ خون آلودت

می‌نال چنانکه نشنوند آوازت

می‌سوز چنانکه برنیاید دودت

 

#ابوسعید_ابوالخیر


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : چهارشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۴۰۰ | 7:34 | نویسنده : یوسف جلالی |

فربهی نفس از تعریف دیگران

" ابوسعيد ابوالخير "

نقل است شبی در عالم رويا نَفْس خود را ديد، بينهايت فربه،

به نفس گفت:

ای نفس!

من تو را اين همه رياضت دادم و سختی چشاندم، پس چگونه تو همچنان چاق و فربه مانده‌ ای؟

نفس گفت: آری تو بسيار بر من سخت گرفتی اما آنچه را كه ديگران از تو تمجيد ميكردند و تعريف، بر خود حمل نمودی و حق دانستی

 

اين فربگی حاصل همان تكبّر و خودشيفتگی و باور تمجيد ديگران است.

گويند ابوسعيد ديگر هيچگاه در آنجا كه از وی تعريف و تمجيد كنند، حاضر نشد.

 

⭐️@Shokoufaeifardiat


برچسب‌ها: ابو سعید ابوالخیر

تاريخ : یکشنبه هشتم فروردین ۱۴۰۰ | 21:21 | نویسنده : یوسف جلالی |
<< مطالب جدیدتر        


.: Weblog Themes By Slide Skin:.