به قاصدک ها ، خبر نمی داری ؟
قلم برای نامه ، تو بر نمی داری
بهار آمد ، شکوفه ی صورتت کو ؟
برای این شاعر ، ثمر نمی داری ؟
منم که خشکیدم ، به باغِ تو
برای اتمامم ، تبر نمی داری؟
نشانده ای در گِل ، به انتظاری دور
به خطی از یک شعر ، اثر نمی داری؟
ز پشتِ آن شیشه ، مرادِ ما نیست ؟
برای این خسته ، قمر نمی داری ؟
مرا نمی بینی! مرا نمی خوانی!
مرا نمی بوسی ! شِکَر نمی داری؟
نشانه ی صبحی ! جوانه صبحی !
ترانه ی صبحی ! سحر نمی داری
توانِ ما نیست ، اگر چه دیدارت ...
به خواب ما گویا ، گذر نمی داری
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : سه شنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۴ | 5:11 | نویسنده : یوسف جلالی |