هر كه بدانست كه آفريدگار در آفرينش تقصير نكرد از عيب غيبت برست و هر كه بدانست كه قسّام در قسمت ميل نكرد از حسد برست، هر كه بدانست كه نيك و بد را پاداشت است از غفلت برست، هر كه بدانست كه از آسمان و زمين جز به خواست او چيزى نيست از حيلۀ خود برست، هر كه عنايت او بر خود بشناخت از تكلّف برست، هر كه نور اخلاص بيافت از ريا برست، هر كه صحبت اوّليّت بشناخت از علّت و بهانه برست.
خواجه گفت: وَ الَّذِينَ جاهَدُوا ، قرآن است، قلم رفته را چه درمان است؟ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ ، تمام است، شَراباً طَهُوراً كدام است؟
حقيقت چيست؟ بىخودى، شريعت چيست؟ بىبدى، حقيقت درياست شريعت كشتى، در دريا نشستى بىكشتى به چه پشتى؟!
سخن منصور حلاّج شنيدم نه قبول كردم و نه انكار، نه من صرّافم مرا با قبول و انكار چه كار؟!
چون آتش فراق داشتى به آتش دوزخ چه كار داشتى؟
آنچه از ماست از ما نگردد و آنچه از آن ما نيست بر ما نگردد، آنچه در دست ماست ندانيم روزى كيست و آنچه روزى ماست ندانيم كه در دست كيست.
رسائل خواجه عبدالله انصاری
کلام_عارفان اینجاست @molanatarighat
برچسبها: خواجه عبدالله انصاری