معرفت حضرت دوست

غزل   چه قدر خسته ام ؟ اندازه ی چشمانت

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   چه قدر خسته ام ؟ اندازه ی چشمانت

چه قدر خسته ام ؟ اندازه ی چشمانت

چه قدر بسته ام ؟ اندازه ی دستانت

باران ببارد این عشق ، سیراب شویم

چه قدر تشنه ام ، اندازه ی دل و جانت

مرا بتکانند، " غزلِ تو "برون می تراود

چه قدر از تو پُرم ؟ اندازه ی آسمانت

بیا بهانه کنیم مرورِ گذشته را , حالا

تا صبح بچرخیم در پیچِ گیسوانت

قلب تو را گشوده ام ، اینم کافی است

بگذار بگویند دیوانه است ، مردمانت

شیرین است بوسه هایت ، بچینم شان ؟

بگذار باشم حتی نهان ، تنها باغبانت

خنده‌ ی نهانی ات را ، می خندم اینجا

جز من ، که به جان می کند شادمانت ؟

حالا دو سطر مکتوب کن ! مطلبوم یا مغضوب ؟

مباد ببینمت روزی از عشق ، پشیمانت!

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : یکشنبه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۳ | 14:30 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.