معرفت حضرت دوست

غزل  تو را می‌نوازم گاهِ دلتنگی و خلوتم بانو !

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل  تو را می‌نوازم گاهِ دلتنگی و خلوتم بانو !

تمامِ قصه ها را خراب کن ! چاره چیست ؟

تمام غزل ها را جواب کن ! چاره چیست ؟

تمامِ مرا به من باز دِه ، می روم

یک بار مرا ، " خوب مجاب کن ! چاره چیست ؟ "

عجیب نیست ؟ رفته ایم ، دل ها ماندگارند

یک بار با جوابت ! کارِ ثواب کن ! چاره چیست؟

اهالی میخانه ها در غیابت ، جامِ غزل می زنند

جمعِ مستان مرا ، فصل الخطاب کن ! چاره چیست؟

تو را می‌نوازم گاهِ دلتنگی و خلوتم بانو !

تو هر جور می خواهی عذاب کن! چاره چیست؟

ما به زخمِ سیلی روی تو از رقیب ، دل خونینم

خواهی ببخشای و با او شراب کن ! چاره چیست؟

چه اندازه ؟ از من خاطره بر گرفتی عاشقانه

برای روزهای پیری خود ، کتاب کن ! چاره چیست؟

اگر لایق عاشقانه های تو نیستم عزیز !

حائل بین ما را صد هزاران حجاب کن ! چاره چیست؟

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : دوشنبه یکم بهمن ۱۴۰۳ | 23:0 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.