معرفت حضرت دوست

غزل کتابت کن امشب ، قانع ام‌ با یک سلام

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل کتابت کن امشب ، قانع ام‌ با یک سلام

تمام حواسم به توست ، در هیاهو

شبیه شکارِ شیری به چشمان آهو

تمام وجودم محوِ کارهای توست

مگر می شود ؟ هم چو زیبایی قو

تو را از برای من ایجاد کرده ، حکیم

به چند ؟ سجده اش ، شُکر توانم بر او

به دیوارِ حائل ، چه مشکل ؟ که تا بنگرم

همین بس مرا ، پشت پرده ، گفتگو

تو را گنجِ جان است ، بباید جُست

اگر هفت دریا ، اگر در فراسو

ببند روسری ، باد دیوانه افتاده زو

چه قدر ؟ دیوانه افتاده از عطرِ گیسو

تبسُم مکن ! به غیرت ، مرا می کُشی !

که دیوانه ، سخت گیر است و تند خو

کتابت کن امشب ، قانع ام‌ با یک سلام

تمام دلم را ، شدی مُنتهای آرزو

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : یکشنبه سی ام دی ۱۴۰۳ | 23:36 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.