تمام حواسم به توست ، در هیاهو
شبیه شکارِ شیری به چشمان آهو
تمام وجودم محوِ کارهای توست
مگر می شود ؟ هم چو زیبایی قو
تو را از برای من ایجاد کرده ، حکیم
به چند ؟ سجده اش ، شُکر توانم بر او
به دیوارِ حائل ، چه مشکل ؟ که تا بنگرم
همین بس مرا ، پشت پرده ، گفتگو
تو را گنجِ جان است ، بباید جُست
اگر هفت دریا ، اگر در فراسو
ببند روسری ، باد دیوانه افتاده زو
چه قدر ؟ دیوانه افتاده از عطرِ گیسو
تبسُم مکن ! به غیرت ، مرا می کُشی !
که دیوانه ، سخت گیر است و تند خو
کتابت کن امشب ، قانع ام با یک سلام
تمام دلم را ، شدی مُنتهای آرزو
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : یکشنبه سی ام دی ۱۴۰۳ | 23:36 | نویسنده : یوسف جلالی |