دل من ! قصه همین بود ، که رفت
دل من ! غصه چنین بود ، که رفت
هر کسی فرض خودش را دارد
یارِ من ، اهلِ زمین بود ، که رفت
گِله از دست قضا ؟ یا یارم ؟
همه تقصیر از این بود ، که رفت
حُبِّ او ریشه چنان زد ، به دل
اولش اهلِ قرین بود ، که رفت
گفت : سجاده نشین شب هاست
نورِ ایمان به جبین بود ، که رفت
سفرش خوش ، دلش شاد ، دلش آرامش
او به ناچار، غمین بود ، که رفت
شایدم مصلحت از عالم بالا باشد
عشق ما ، قدِ جنین بود ، که رفت
چند صباحی نهال کاشت غزل های مرا
از دَمِ حق ، وزین بود ، که رفت
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ | 16:12 | نویسنده : یوسف جلالی |