چشم از او بگیر ! حرام کرده اند
دل از او بگیر ! تمام کرده اند
چشم از او بگیر ! خیال هم ...
منعِ مستیِ این جام کرده اند
دست از آینه بِکِش ! گمراه می شوی
کجا ؟ دیوانه را احترام کرده اند
با غزل های بی اثر ، بدرود کن !
به شیرین عقلیت ، اتهام کرده اند
ما در حسرت یک بادِ پُر خیزشیم
آن سو ، شانه ی زلف ، شام کرده اند
این رزقِ تُهی ما در عشق بود
کاسه را خالی ، الی الدوام کرده اند
از بارشِ محبتش ، که محرومیم
شاید ، دعایی ، سِحری ، عوام کرده اند
بارید کمی ، سبک شد و به نجوا گفت :
" عمری به عشقت مرا به دام کرده اند "
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : پنجشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۴ | 23:40 | نویسنده : یوسف جلالی |