معرفت حضرت دوست

هرکه با ما بود ما را عاقبت تنها گذاشت

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

هرکه با ما بود ما را عاقبت تنها گذاشت

.
«ابر» می‌آمد به چشم از دور، اما دود بود
آنچه «اشک شوق» دیدی «گریهء‌ بدرود» بود

بوسه با لبخند، تیری کارگرتر می‌شود
خنجری خوردم در آغوشت که زهرآلود بود

گرچه باید سیب می‌افتاد روزی از درخت
باز هم قدری برای دل‌بریدن زود بود

از جهان غیر از زیان چیزی ندیدم، روزگار
آنچه کم می‌کرد بیش از آنچه می‌افزود بود

ساقی قسمت قرارش عدل بود اما چرا
هرکه را دیدم ز سهم خویش ناخشنود بود

هرکه با ما بود ما را عاقبت تنها گذاشت
چاکر عشقم که هرجا نامی از ما بود، بود
.
📋
✏️ #فاضل_نظری




🌸🌸🌸 با احترام دعوتید به ضیافت غزل در کافه شعر فرهنگیان ایران🌸🌸 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻💐💐🌷🌷 🌷🌷https://t.me/joinchat/UG_CQhdw55pAr9zs1VdTFg


برچسب‌ها: فاضل نظری

تاريخ : پنجشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۴ | 23:37 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.