معرفت حضرت دوست

غزل   من که از زخم بی نشان ، راضی ام

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   من که از زخم بی نشان ، راضی ام

من که از زخم بی نشان ، راضی ام

هر چه از سنگ آسمان ، راضی ام

از این ردِ پای سایه ی خوش نواز

از آن گریه خلوت بی امان ، راضی ام

نسیمی که عبورش هیچ خبر ندارد مرا

همی از عبورِ آن ابرِ بی باران راضی ام

برایم نگفت مصرعی ، دل خوش کُنَک

ساده ، باشد با دهانِ غزل خوان راضی ام

سلام ، بی جواب ، حجاب در حجاب

نگاه ، پُر عتاب ، این چنان راضی ام

ببین قانع ام‌ ، به آن‌ چشمک ستاره ی تو

برای آن دوران ، سجده کنان راضی ام

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : سه شنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۳ | 18:7 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.