دو گيتى در قطرهاى از درياى دوستى متلاشى است، هر كه مهر دوستى چشيد در عالم وحشى است.
يكى را دوست مىخواند و يكى را مىراند ، و كس سرّ قبول و ردّ او نداند.
سبحان اللّه اين چه بحر بىساحل است و اين چه نكتۀ مشكل است اين چه درد بىدرمان است و اين چه ميدان بىپايان است. صد هزار دل صديقان با خون بياميخته كه نه نسيم وصال به مشام ايشان رسيد و نه از محلّ قرب شيرينى چشيد. كس را در راه امان نه و از وصل او كس را نشان نه. در كار او سرگشته، رشتۀ خلق گم گشته، در بارگاه كبرياى او صد هزار كشته گشته.
زندۀ دنيا محدث است و زندگى زندگانى جاودانى، اگر چشم از خويش فا كنى اين را بدانى.
@arfaninab@
هر كه به جان زنده است زنده نيست زندانيست.، هر كه به حقّ زنده است جاودانى است.
الهى، ذكر تو است كه قدر ترا شايد، از چراغ در نور چه افزايد و ستايندۀ تو دريا مىپالايد و نازنده به مهر تو روز آرايد، اگر يك ذرّه ازين كار بر همه جهانيان فروفرستد سوز از همه جهانيان برآيد.
رسائل خواجه عبدالله انصاری
#کانال کلام_عرفای_کهن
برچسبها: خواجه عبدالله انصاری