دویدم بچینمت ... رفته بودی !
دَمی مگر ببینمت ... رفته بودی !
دویدم تمام عمر را ، به اشتیاق
کناری بشینمت ، ... رفته بودی !
تو از تبارِ اهلِ شوقی ، که دیده ام
به عشق خود گُزینمت ... رفته بودی !
چه قدر ؟ ناز تو را می کشم ، عاشقم
آمدم بگویم: چُنینمت... رفته بودی
گفتم : این راز را به جان نگهدار !
در آینه نِگَه کن ! قرینمت ...رفته بودی
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : جمعه سوم اسفند ۱۴۰۳ | 6:5 | نویسنده : یوسف جلالی |