نگفتم ؟ : می رسی این بار از روی پریشانی
نگفتم ؟: حالتت خون بار ، از روی پریشانی
من گفتم: می رسی با حالتِ تنهایی مطلق
ولی دیر آمدی ! دیدار ، از روی پریشانی
سوای این همه دیوانگی ، فکرِ تو می کردم
، نه شعری ، شاعری تکرار ، از روی پریشانی
همان وقت ، وقت عشق و بود اظهارِ احساست
که پیرانه منم اقرار ، از روی پریشانی
خدا خیرت دهد ! عمر دو انسان رفت
چه سود ؟ این چهره اشکبار ، از روی پریشانی
" کمی دیروز ، زیاد امروز ، کمی فردا " ندانستیم ...
بیا الان ، بر سفره ی عشق هر بار ، از روی پریشانی
برچسبها: یوسف
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم دی ۱۴۰۳ | 16:58 | نویسنده : یوسف جلالی |