خیال می کنم ، آن خنده ها ، برای من است
هر تبَسُم تو ، هم بلا ، هم دوای من است
خیال کن ! تو را همان روز برای من گِل گرفتند
برای همین ، این غریبه ، آشنای من است
بگذار تو را ترانه کنم هر شب ، پنهان
اسم تو ذکر خلوت و غنای من است
بگو چه قدر ؟ دعا لازم است ، تا دستانِ تو
بوسه از زلفِ تو ! اولین دعای من است
ورق ورق ، دفتر عمرم، تمام میشود ببین
شاهد ؟ موی سپیدم ، انتهاي من است
وقتی ماندم ، تو هم در پرده شدی
این انتظارِ جان کندن ، سزای من است
این آتشِ نشسته بر دل ، خاموشِ نگاهِ توست
غمگین مباش که سوختن اقتضای من است
دیوارِ بین ما ، آنقدر بلند است که نگو
دیگر چشمانت را نبند ، برقش شفای من است
چند دفتر تمام کنم ؟ تا آمدنش
خوب می دانی ! عشقت ، همه ی جان و معنای من است
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : شنبه پنجم آبان ۱۴۰۳ | 15:25 | نویسنده : یوسف جلالی |