معرفت حضرت دوست

شعر  شنیده‌ام که اگر بگذری... به دست آری

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

شعر  شنیده‌ام که اگر بگذری... به دست آری

سزای حرف نگفته ، چرا پریشانی‌ست
چرا شرایطِ گفتن، همیشه بحرانی‌ست!

بگیر سوت مرا ، کور کن نوایم را
که سوت و کور شدن بهتر از سخنرانی‌ست

دوگوش داده‌ای و یک زبان برای سخن
که گوش اهل نظر ، منشاء سخندانی‌ست

درون خواب شبانه رها کنم خود را
که روزها به سرم ، جنگهای طولانی‌ست

چگونه بال گشایم ، چگونه پر بزنم...؟!
حصار پیله‌ی من در هوای نفسانی‌ست

چه ساده می‌گذرم زان بهشت موعودت
که انزوای من از شدت پشیمانی‌ست

شنیده‌ام که اگر بگذری... به دست آری
که این حکایت یوسف؛ وَ پیر کنعانی‌ست

#پرویز_شالی
#فقط_شعر_و_غزل
شما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... 👇👇👇
@faghatsheroghazal
🌹🌹


برچسب‌ها: پرویز شالی

تاريخ : دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ | 18:51 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.