معرفت حضرت دوست

غزل. ببین ! بهانه زیاد است ، اگر عشق نباشد

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل. ببین ! بهانه زیاد است ، اگر عشق نباشد

چه قدر ؟ دلِ غریب ، نشسته در این شهر

.چه قدر ؟ جانِ نجیب ، شکسته در این شهر

چه قدر ؟ چشم های انتظارِ کم سو شده

چه قدر ؟ پنجره های نبسته، در این شهر

عجیب گلایه می کند ، دلم از سایه سارش

چه قدر ؟ دیوانه ی دست بسته ، در این شهر

نه بلبلم، که بخوانم ، نه عاقل که بدانم

چه قدر ؟ دل های ز هم گسسته در این شهر

هنوز جشن عروسی به پاست ، گوشه و کنار

چه قدر ؟ دل های ناخجسته، در این شهر

ببین ! بهانه زیاد است ، اگر عشق نباشد

چه قدر ؟ مرغ های پَر جسته در این شهر

وقتی صدای تو ، اِذنِ نمازِ عشقِ من بود

چه قدر ؟ سکوتِ گلدسته ، در این شهر

تمامِ من ، که وقفِ تو شد ، حرام مباد

حلالت باد ، ای آهویِ رسته در این شهر

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۴ | 13:7 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.