من آخر از این مسیر ، بر می گردم
از رنجل عطش کویر ، بر می گردم
از این مسیر ، چه خیری دیده ام؟
چه مدت اسیر ؟ بر می گردم
شروع آشنایی ، یک ذره محبت بود
با این زخمِ کبیر ، بر می گردم
تو بودی و دست های من پُر می نمود
وای ! با دستِ فقیر ، بر می گردم
ای آتشِ درونِ شیرین ! خاموش مشو !
با سردی تمامِ ضمیر ، بر می گردم
شاید ، سهمِ من ، همان مقدار بود ...
رفت آن مهربانی کثیر ، بر می گردم
کو ؟ آن لذتِ بازبینی عمدی روسری
بی آن آبیِ حریر ، بر می گردم
پُشتم، به تو به عشق گرم بود
بی یاور و نصیر ، بر می گردم
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : دوشنبه دهم آذر ۱۴۰۴ | 12:30 | نویسنده : یوسف جلالی |



