گاهی هم از من ، خبر بگیر !
گاهی سمت من ، سفر بگیر !
گاهی از آن ، کُهنه غزل بپرس !
گاهی ز شیره ی ما ، اثر بگیر !
گاهی بنوش ! ز شراب معرفت
بعضاََ چو ما ، طریق خطر بگیر !
یک چند جام باده خواه ! پُرت کنم
گاهی بجنگ ! چندی هم سپَر بگیر !
یک بار بپرس ! چه می کنم ؟
گفتند عاشق نی ام اگر ... نظر بگیر !
جز موی تو ! گر بافته ایم
آنگاه دست ما را ، زیرِ تبر بگیر !
تحمیل نمی کنم بمان ، ... برووو !!!
" گفتم " نرو !!! بهانه ای ز سر بگیر !
حالا که به چاهِ دل تو رَه زده ایم
سراغی ز آتشِ زیر خاکستر بگیر
پیچیده ای عجیب ، درکت میُسَرم نیست
حالی ، از این سربازِ بی سنگر بگیر
یک روز اگر گذر افتادت، خرابه ام
سراغی ز بیمار بی بستر بگیر
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : شنبه یکم آذر ۱۴۰۴ | 12:34 | نویسنده : یوسف جلالی |



