معرفت حضرت دوست

غزل.  نه می روی ! خیالم راحت شود ...

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل.  نه می روی ! خیالم راحت شود ...

من ردِ خیالِ تو را بلدم

اُفقِ آمال تو را بلدم

وقتی در آینه مرا می بینی !

قیل و قال تو را بلدم

این پنجره ، صبح که باز می شود

خطِ دورِ آمالِ تو را بلدم

از بوسه های پنهان که می گویم

پرواز بی بالِ تو را بلدم

راستی ! هر روز ، استخاره ی حافظ

جواب هر فالِ تو را بلدم

باورت نمی شود اگر بگویمت

گردن ، جای خالِ تو را بلدم

من که تو را ندیدمت ، درست است

رنگِ آبی شالِ تو را بلدم

لحظه تحویل سال ، حَول حالنا ...

دعای سفره تحویلِ سال تو را بلدم

وقتی زندگی را وجب می کنی

نفرین تقدیرِ پایمالِ تو را بلدم

با هر غزل ، تو فقط بخند ... !

ببین ! جنسِ حالِ تو را بلدم

نه می روی ! خیالم راحت شود ...

نه ... میوه کالِ تو را بلدم

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : جمعه بیست و سوم آبان ۱۴۰۴ | 6:1 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.