معرفت حضرت دوست

غزل. دلِ دیوانه ام پیش توست ، کجا روم ؟

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل. دلِ دیوانه ام پیش توست ، کجا روم ؟

من که آشیانه ام پیش توست ، کجا روم ؟

دلِ دیوانه ام پیش توست ، کجا روم ؟

جانِ من ، بسته به جانِ توست ، به روی من

بخند ! لب پیمانه ام ، پیش توست، کجا روم؟

به خوابِ من بیا ! ببین شکوهِ انجمنِ مرا

گرویِ جامِ میخانه ام ، پیش توست، کجا روم؟

دستِ کوتاهِ طلبِ من ، کوتاه نمی شود ، می دانی

حال و هوای مستانه ام ، پیش توست ، کجا روم ؟

عجب سلام های تو! حس ریزشِ باران دارد

رمز سرودِ ترانه ام، پیش توست، کجا روم؟

یک بار که قربانی دلت شدم ، گلستان دیدمت

من آب و دانه ام ، پیش توست، کجا روم؟

هیهات از تجاهُل این گوشه نشینانِ میکده

امیدِ همه افسانه ام پیش توست، کجا روم؟

خندید که : " تو یک طرف ، تمام رقیبان یک طرف

من جانِ فرزانه ام پیشِ توست، کجا روم؟ "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : دوشنبه دوازدهم آبان ۱۴۰۴ | 15:58 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.