دستان من تابِ تبِ گیسو گرفته
چشمانِ من حس دو صد جادو گرفته
حالِ غزل ها با خیالش جور جور است
بی قاصد و بی باد ، عِطر او گرفته
اینجا هر که دستِ خطش را داشته باشد
انگار که در شهرِ خودش ، آهو گرفته
پاداشِ صبر هم می دهد ، چشم انتظار را
چشمانِ دل یعقوبِ ما ، سو سو گرفته
مادر که فهمیده چه قدر در انتظارم
تا پرت کند حسِ مرا ، شب بو گرفته
مادر ! ببین شب بو عطرِ عشق ندارد
گاهی پدر ، هم حالت اخمو گرفته
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : سه شنبه ششم آبان ۱۴۰۴ | 10:4 | نویسنده : یوسف جلالی |



