کمی خستگی در کنم می روم
کمی زمزمه سر کنم می روم
اگر عاقل شوم ، از عشق تو
هوای قلندر کنم ، می روم
جوانی که صرف تو شد " جانِ ما "
نَفَس بهتر کنم ، می روم
محال است ، وصال ، واقفم
امید ، پَر پَر کنم ، می روم
تو را آینه ، نشانم می دهد ...
شکستن گر کنم ، می روم
ببین نبضِ عشقت ، حریق می زند
تبِ دیگر کنم ، می روم
نمی مانم از عشق ؟ فدای سرت
تُهی در بستر کنم ، می روم
تو با من خوشی ؟ یا رقیب ؟
بگو !!! اشک تَر کنم ، می روم
اگر ، اگر روزی، بگویی برو !
خیالت ، به جز شَر کنم ، می روم ؟
مرا ناگهان بوسید و گفت :
"تو را خاکستر کنم ... می روم "
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : شنبه پنجم مهر ۱۴۰۴ | 17:20 | نویسنده : یوسف جلالی |