معرفت حضرت دوست

غزل   تو با من خوشی ؟ یا رقیب ؟

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   تو با من خوشی ؟ یا رقیب ؟

کمی خستگی در کنم می روم

کمی زمزمه سر کنم می روم

اگر عاقل شوم ، از عشق تو

هوای قلندر کنم ، می روم

جوانی که صرف تو شد " جانِ ما "

نَفَس بهتر کنم ، می روم

محال است ، وصال ، واقفم

امید ، پَر پَر کنم ، می روم

تو را آینه ، نشانم می دهد ...

شکستن گر کنم ، می روم

ببین نبضِ عشقت ، حریق می زند

تبِ دیگر کنم ، می روم

نمی مانم از عشق ؟ فدای سرت

تُهی در بستر کنم ، می روم

تو با من خوشی ؟ یا رقیب ؟

بگو !!! اشک تَر کنم ، می روم

اگر ، اگر روزی، بگویی برو !

خیالت ، به جز شَر کنم ، می روم ؟

مرا ناگهان بوسید و گفت :

"تو را خاکستر کنم ... می روم "

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : شنبه پنجم مهر ۱۴۰۴ | 17:20 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.