معرفت حضرت دوست

غزل    من شاعر آن چشم هایم فقط

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل    من شاعر آن چشم هایم فقط

من شاعر آن چشم هایم فقط

با یک پنجره آشنایم فقط

من شاعرِ یک جفت زنجیر زلفم

پیش او بی دست و پایم فقط

در سکوت بیشتر حالم خوش است

اما ... عاشق آن بلایم فقط

ابتدا خوش بود ، صیدِ چشمش

حالا گمراهِ مسیرِ انتهایم فقط

وای از وقتی که بدانند ، عاشقیم

آن وقت است که ، بی عطایم فقط

قانون ندارد ، لا مصب ، این عشق

دستِ خالی از خون بهایم فقط

وقتی سال ها حسرت بوسه دارم

پیشِ او با نگاه ، بی صدایم فقط

یک عمر انتظار انتظار انتظار ...

حالا دل خوشِ خاطراتِ ابتدایم فقط

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : سه شنبه بیست و یکم مرداد ۱۴۰۴ | 5:1 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.