اما ابتلاء خلیل به ذبح فرزند آن بود، که یک بار خلیل در جمال اسماعیل نظاره کرد التفاتیش پدید آمد! آن تیغ جمال او دل خلیل را مجروح کرد، فرمان آمد که یا خلیل ما ترا از آزر و بتان آزرى نگاه داشتیم تا نظاره روى اسماعیل کنى؟
رقم خلّت ما و ملاحظه اغیار بهم جمع نیاید ما را چه نظاره تراشیده آزرى و چه نظاره روى اسمعیلى!؟
بهرچ از راه باز افتى چه کفر آن حرف و چه ایمان/ به هرچ از دوست وا مانى چه زشت آن نقش و چه زیبا
بسى بر نیامد که تیغش در دست نهادند گفتند اسماعیل را قربان کن که در یک دل دو دوست نگنجد.
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست/
یا رضای دوست باید یا هواى خویشتن
از روى ظاهر قصه ذبح معلوم است و معروف، و از روى باطن بلسان اشارت مر او را گفتند: «به تیغ صدق دل خود را از فرزند ببر» الصدق سیف اللَّه فى ارضه ما وضع على شیء الّا قطعه خلیل فرمان بشنید، به تیغ صدق دل خود را از فرزند ببرید، مهر اسمعیلى از دل خود جدا کرد. ندا آمد که یا ابراهیم «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا»
کشفالاسرار
رشیدالدین میبدی
برچسبها: رشید الدین میبدی



