معرفت حضرت دوست

غزل   چرا با این همه دعا ، امداد نمی شوم

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   چرا با این همه دعا ، امداد نمی شوم

گفتی برو!
ولیک نگفتی کجا رود
این مرغ پر‌شکسته که آزاد می‌کنی...

#سیمین_بهبهانی

💞🌱

من از دست تو جانا ، آزاد نمی شوم

هر چند ستم کنی ! فریاد نمی شوم

جز جانِ تو ! کجا مرا آشیانه است ؟

دنیا را به من دهند ، شاد نمی شوم

یک به یک را آزموده ام در شهر

اما به جز خنده ی تو ! آباد نمی شوم

من در قصر جان تو زندانی ام ...

با پندِ عاقلان ، ارشاد نمی شوم

یکی ، بی تو ! زمزمه می کند غزل

حسرتم چرا ؟ به دورت باد نمی شوم

حالا حُبِ من به تو به کنار ، لایقِ

شکر گزارایش، تو را من داد نمی شوم

دیوانه ام بخوان ، آزاد باشم از هر قید

ایمانِ منی !،اما مشمول ارتداد نمی شوم

خدا کند شوق سفر به جانت بیفتد

چرا با این همه دعا ، امداد نمی شوم

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ | 21:0 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.