آمده ام که فراوان بخواهمت
ای بی امان ! بی امان بخواهمت
آمده ام این همه راه ، ببوسمت
پنهان چرا ؟ نمایان بخواهمت
دیوانه وار بهتر نیست ؟ عاشقی
آین چنین مباش ! آن چنان بخواهمت
عمر می رود ، بی خواستِ ما
بهوش باشم و شتابان بخواهمت
ای دوست که جانم تنیده ای !
دریا تویی ! چو طوفان بخواهمت
بر ما مخواه ! دیده انتظار را
هر شب به انتظار ، گریان بخواهمت
من در غزل نقش می زنم تو را
ای خیالِ شیرین ! گریزان ، بخواهمت
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : پنجشنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۴ | 21:52 | نویسنده : یوسف جلالی |