معرفت حضرت دوست

دلکِـشِ پروانه نیست، شمعِ نیفروخته

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

دلکِـشِ پروانه نیست، شمعِ نیفروخته

زآتشِ پنهانِ عشق، هرکه شد اَفروخته
دود نخیزد از او، چون نفسِ سوخته

دلبرِ بی‌خشم و کین، گُلبُـنِ بی‌‌رنگ و بوست
دلکِـشِ پروانه نیست، شمعِ نیفروخته

در وطنِ خود گُهَر، آبله‌ای بیش نیست
کی به عزیزی رسد یوسفِ نفروخته؟

مایه‌ی آرام دل، چشم هَوَس بستن‌ست
از تَپشِ آسوده است بازِ نَظَر دوخته

شاید کآید به دام، مرغِ پریده ز چنگ
گرم نگردد دگر، عاشق واسوخته

دارویِ بیماری‌اش، مستیِ پیوسته است
چشمِ تو این حکمت از پیشِ که آموخته؟

آمد و آورد باز، از سرِ کویش #کلیم
بال و پرِ ریخته، جان و دلِ سوخته

#کلیم‌کاشانی


برچسب‌ها: کلیم کاشانی

تاريخ : پنجشنبه نهم اسفند ۱۴۰۳ | 17:33 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.