معرفت حضرت دوست

غزل   دورا دور تماشای تو کفایت است

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   دورا دور تماشای تو کفایت است

دورا دور تماشای تو کفایت است

پنجره ی سیمای تو کفایت است

ما را نسیم سلام صبح آینه ها

از خنده ی دلآرای تو کفایت است

زلف پریشان و گاه زنجیریِ تو

ندیده ، بر بالای تو کفایت است

دوست دارم بدانی ، علت حُبِّ مرا

بیشتر بر معنای تو کفایت است

خواب دیدم چشمان تو را بوسیده ام

مشتاق را ، رویای تو کفایت است

سِحرِ مِهرِ تو بر دلِ ما عجیب نیست ؟

این موجِ تمنای تو کفایت است

قهر های تو ! کودکانه است و قشنگ

قهر و ناز و ادای تو کفایت است

من بودم و دل بود و عقل و جان

گفتیم : داغِ بلای تو کفایت است

کاش خاطراتِ قصه ی قشنگت باشم

مرورِ حال و هوای تو کفایت است

گفتی : " دفترِ تو پُر گشته ، آرزو مبند

این مقدار لقای تو کفایت است "

گفتم : اَمر هر چه تو فرمایی عزیز

این حالِ فناای تو کفایت است

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : سه شنبه سی ام بهمن ۱۴۰۳ | 9:40 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.