از درخت عشق ، ما را میوه ی گندم شد
آن هم از خطِ قضا ، نصیبِ مَردُم شد
از درخت عشق ، رویایِ زیبایی چیدیم
آن هم میان خواب و بیداری ، گم شد
اینجا اختیار جواب نمی دهد ، تقدیر ...
قوی تر است ، قصه سر درگم شد
ما را فراق از یک سو ، سوخته تا استخوان
آن سو که رقیب مؤمن ، کج دُم شد
از آینه ات بپرس :! "حجم دلتنگی ما را
یا این زخم آخرش ، بارِ چندُم شد ؟"
الحق و الانصاف ، رقیب لایق سایه ات نبود
ای عشق !!! آخر چرا ؟ قرعه او تَقدُم شد
انگار نوبت عاشقی ما ، وقت دیگری است
حکمت چیست ؟ قرعه ی ما در خُم شد
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : شنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۳ | 22:43 | نویسنده : یوسف جلالی |