معرفت حضرت دوست

غزل   از درخت عشق ، ما را میوه ی گندم شد

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   از درخت عشق ، ما را میوه ی گندم شد

از درخت عشق ، ما را میوه ی گندم شد

آن هم از خطِ قضا ، نصیبِ مَردُم شد

از درخت عشق ، رویایِ زیبایی چیدیم

آن هم میان خواب و بیداری ، گم شد

اینجا اختیار جواب نمی دهد ، تقدیر ...

قوی تر است ، قصه سر درگم شد

ما را فراق از یک سو ، سوخته تا استخوان

آن سو که رقیب مؤمن ، کج دُم شد

از آینه ات بپرس :! "حجم دلتنگی ما را

یا این زخم آخرش ، بارِ چندُم شد ؟"

الحق و الانصاف ، رقیب لایق سایه ات نبود

ای عشق !!! آخر چرا ؟ قرعه او تَقدُم شد

انگار نوبت عاشقی ما ، وقت دیگری است

حکمت چیست ؟ قرعه ی ما در خُم شد

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : شنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۳ | 22:43 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.