ردِ خیالِ پای تو هم ، حالِ خوشی دارد
عطرِ جای تو هم ، حالِ خوشی دارد
گاهی بودِ هزار نفر، حال تو را خوش نمی کنند
آینه سرای تو هم ، حالِ خوشی دارد
دیوارها اگر نبودند ، چه خوب می شد
بماند ، ماءوای تو هم ، حالِ خوشی دارد
یک عشق ، یک چهره ، یک صدا همیشه مي ماند
صوتِ آوای تو هم ، حالِ خوشی دارد
یک بار ، به عنوانِ مهمان ، خواب ما نیامدی
آرزوی رویای تو هم ، حالِ خوشی دارد
دستم به عکست که نمی رسد ، مغبون نمی شوم
هوایِ هوای تو هم ، حالِ خوشی دارد
به دیوانه سخت نگیر ، دنیای خودش را دارد
یواشکی ادای تو هم ، حالِ خوشی دارد
گیرم فاصله ها کم کنم ، دلت را چه کنم ؟
نازِ غنای تو هم ، حالِ خوشی دارد
خندید که :" بیهوده دانه ی شعر به دام می گذاری
قصدِ فنای تو هم ، حالِ خوشی دارد "
برچسبها: یوسف
تاريخ : یکشنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۳ | 15:52 | نویسنده : یوسف جلالی |