شبیهِ معلم ِمانی ! زیبا بود ، نمی شد گفت
که در چشمانش رویا بود ، نمی شد گفت
چه قدر ؟ غصه می خوردم ، که تنها بود
شبیهِ اویی ! که تنها بود ،نمی شد گفت
شعر می گفتم از زیباییِ بی مثالش ، اما
درونم پُرِ شرم و حیا بود ، نمی شد گفت
صورتش را ، چون ماه درخشان کشیده بودم
حیف دلش شکسته ، آنجا بود ، نمی شد گفت
جز من هیچکس نفهمید ، عاشقِ منزوی است
دردش در جانِ من آشنا بود ، نمی شد گفت
مادرم پنداشت، عاشقِ دختر همسایه ام
اختلافِ سنی با معلم بالا بود ، نمی شد گفت
نه ماه با دردِ عشقِ یک طرفه سوختم ، ساختم
آن موقع ها ، مثلِ حالا بود ؟ نمی شد گفت
وقتِ کار نامه ، یک نامه هم کنارش دادند
عکسِ یک قلب، عشقش پیدا بود ، نمی شد گفت
حالا من ماندم و تو ، باز هم عشقی ، پنهان
دردم این بود ، اهلِ معنا بود ، نمی شد گفت
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : پنجشنبه بیستم دی ۱۴۰۳ | 22:45 | نویسنده : یوسف جلالی |