معرفت حضرت دوست

غزل   رویاء اگر نبود ، دیوانه می شدیم

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   رویاء اگر نبود ، دیوانه می شدیم

رویاء اگر نبود ، دیوانه می شدیم

فردا اگر نبود ، دیوانه می شدیم

رویا اگر نبود ، انگیزه ای نبود مرا

" تنها " اگر نبود ، دیوانه می شدیم

بی خنده ی تو من ، شعری نمی زدم

ایماء اگر نبود ، دیوانه می شدیم

وقتِ غروبِ شهر ، باز شد دربِ پنجره

با ما اگر نبود ، دیوانه می شدیم

باران ز ابر چکید ، ما هم ز جانِ او

احیا اگر نبود ، دیوانه می شدیم

این درد نشانه ای است ، زآن بی نشانِ ما

گویا اگر نبود ، دیوانه می شدیم

پرسید کجاست او ، ما ذوق کنان شدیم

جویا اگر نبود ، دیوانه می شدیم

در دفترِ دلم ، او در تجلی است

اینجا اگر نبود ، دیوانه می شدیم

دیگر دل شکسته را ، آتش نمی زنند ...

صهبا اگر نبود دیوانه می شدم

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : یکشنبه نهم دی ۱۴۰۳ | 6:36 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.