معرفت حضرت دوست

غزل    با چند " غزل بوسه " ، دردت کشیدنی است

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل    با چند " غزل بوسه " ، دردت کشیدنی است

مسموم است شهر ، هوای باغ ، کشیدنی است

مغموم است شهر ، نوای یار ، شنیدنی است

من از چشمه ی عشق ، جرعه می دارم

باور کن این آب ، یک جرعه چشیدنی است

دردت به جان من ، کو زخم های دلت ؟

با چند " غزل بوسه " ، دردت کشیدنی است

از بویِ جانِ تو ! این دیوانه خانه نمی رود

ور نه ، فرض این زندگانی ، دویدنی است

هر جا که عشق امیر بود ، زانو بزن

هر کس که حاشا کند ، دستش بُریدنی است

یک صبح برای تو ! یک صبح برای من ...

باللهِ صبح های قشنگ تو بس دیدنی است

هر بار که دام می نهی ، با تبسُم شیرینت

حدیثِ نفس می کنم ، این بند تنیدنی است

هر بار که بی بوسه ، رهایم کرده ای

گَزیده ام لب‌ها را ، حقا گَزیدنی است

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : یکشنبه دوم دی ۱۴۰۳ | 18:2 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.