مسموم است شهر ، هوای باغ ، کشیدنی است
مغموم است شهر ، نوای یار ، شنیدنی است
من از چشمه ی عشق ، جرعه می دارم
باور کن این آب ، یک جرعه چشیدنی است
دردت به جان من ، کو زخم های دلت ؟
با چند " غزل بوسه " ، دردت کشیدنی است
از بویِ جانِ تو ! این دیوانه خانه نمی رود
ور نه ، فرض این زندگانی ، دویدنی است
هر جا که عشق امیر بود ، زانو بزن
هر کس که حاشا کند ، دستش بُریدنی است
یک صبح برای تو ! یک صبح برای من ...
باللهِ صبح های قشنگ تو بس دیدنی است
هر بار که دام می نهی ، با تبسُم شیرینت
حدیثِ نفس می کنم ، این بند تنیدنی است
هر بار که بی بوسه ، رهایم کرده ای
گَزیده ام لبها را ، حقا گَزیدنی است
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : یکشنبه دوم دی ۱۴۰۳ | 18:2 | نویسنده : یوسف جلالی |