این بعید است که او از سفرش بر گردد
قسمی خورده ، کجا ؟ از نظرش بر گردد
این بعید است دوباره به سرش شانه زنم
این مدار نیست ، که باز تا قمرش برگردد
مستی عشق ، به یک چشم ، ولی تا ابد است
از محالات که تا این اثرش بر گردد
ذوق ما ، گرچه شبیهِ ذوق دیوانگی است
عقل رفته ، محال است ، دگرش برگردد
گفته ها هست بر آن گوش ، هنوز ناگفته
بوسه ها هست ، بر آنچشم ، اگرش برگردد
چوبِ او بر تن ما خورده بسی زخم داریم
ترسم این بار که رفته ، تبرش بر گردد
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۳ | 6:34 | نویسنده : یوسف جلالی |