معرفت حضرت دوست

بی خانمانِ عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

بی خانمانِ عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

من ساربان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

از سابقان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

در کاروان عشقم من مهربان عشقم

عطرِ بیان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

من قصه ها شنیدم ، من زخم ها چشیدم

شرحِ عیانِ عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

از شاهدی که رفته ، چون زاهدی که رفته

از شاهدانِ عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

آن زخم ها رسیده ، ای درد ها کشیده

من مهربان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

این شرحِ قصه ی تو ! این طرحِ غصه ی تو !

از عاشقان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

دیوانه جان ! بخوانم ، پروانه جان ! بخوانم

از خالصان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

بیداریِ سحرها ...‌ چشم انتظارِ درها ...

بی خانمانِ عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

تاوانِ عاشقی نیست ؟ جز درد ، عاشقی چیست ؟

من میهمان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

این پرده ها که بینی ! آن راز ها نبینی !

من نکته دان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

هر عشق دفتری شد ، آن رفته دیگری شد

من پاسبان عشقم ، آیا شکسته ای نیست؟

زنجیر اگر شکستم ، یعنی از او گسستم

از عارفان عشقم آیا شکسته ای نیست؟

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم آذر ۱۴۰۳ | 14:40 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.