بارانی به پا شد از آمدنت
مستی سراپا شد از آمدنت
پیچید به کوچه که: رسیده ای !
شهری مهیا شد از آمدنت
امشب که برف نشسته دوشِ ما
سرما گوارا شد از آمدنت
من و این همه رقیبِ منتظر
شاعری توانا شد از آمدنت
ریشه ای گرفته دوباره به تو
باغی نونوا شد از آمدنت
آری دلم ، وصلِ به کسی است
موجی به دریا شد از آمدنت
نیستی و هستی ! هر دو بلاست
این جان پُر بلا شد از آمدنت
گفتی : دو دل بوده ای ! به سفر
جان پُر تمنا شد از آمدنت
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : شنبه هفدهم آذر ۱۴۰۳ | 16:20 | نویسنده : یوسف جلالی |