🌹🌹
@MolaviPoet
حکایت یازدهم _ باب دوم گلستان، در اخلاق درویشان
معذوری درویشی
در جامع بَعْلَبَکَّ وقتی کلمهای همیگفتم به طریقِ وعظ با جماعتی افسرده، دل مرده، ره از عالمِ صورت به عالمِ معنی نبرده.
دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزمِ تر اثر نمیکند.
دریغ آمدم تربیتِ سُتوران و آینهداری در محلّتِ کوران. ولیکن دَرِ معنی باز بود و سلسلهٔ سخن دراز.
در معانیِ این آیت که: «و نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ». سخن به جایی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است
وینت مشکل که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت؟: که او
در کنارِ من و من مهجورم
من از شرابِ این سخن مست و فُضالهٔ قَدَح در دست، که روندهای بر کنارِ مجلس گذر کرد و دورِ آخر در او اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقتِ او در خروش آمدند و خامانِ مجلس به جوش.
گفتم: ای سُبْحانَ اللهِ! دورانِ باخبر در حضور و نزدیکانِ بیبَصَر دور!
فهمِ سخن چون نکند مُستمِع
قوّتِ طبع از متکلّم مجوی
فُسْحَتِ میدانِ ارادت بیار
تا بزند مردِ سخنگوی، گوی
📗 گلستان_ صفحه ۷۴ و ۷۵
✍سعدی (تدوین و تنظیم و مقدمه از اسمعیل شاهرودی (بیدار)_الهیه شمیران اردیبهشت ماه ۱۳۷۳ شمسی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
برچسبها: سعدی