معرفت حضرت دوست

غزل   شرحِ شکنِ مویت ، فصلی است هزار ساله

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

غزل   شرحِ شکنِ مویت ، فصلی است هزار ساله

شرحِ شکنِ مویت ، فصلی است هزار ساله

این داغ که افتاده ، بر نرگس و بر لاله

آن شرحِ پریشانی ، این گیجیِ حیرانی

این حالتِ طوفانی در خلوت و پُر ناله

آن ابر نظر دارد ، باران خبر دارد

باد قصد سفر دارد ، بر چشم پُر از ژاله

در تُنگ گرفتارم ، دریاست همی یارم

پیداست که بیزارم ، زین آب وزین باله

هر جاست ، بهشت ماست ، خاکش کِنشتِ ماست

عشق حاصلِ کِشت ماست حیف از پرده و از هاله

باز آمده فرزانه ، با ذوق زند شانه

حیف از دلِ دیوانه ، نادیده و بس واله


برچسب‌ها: یوسف

تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۳ | 23:44 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.