شرحِ شکنِ مویت ، فصلی است هزار ساله
این داغ که افتاده ، بر نرگس و بر لاله
آن شرحِ پریشانی ، این گیجیِ حیرانی
این حالتِ طوفانی در خلوت و پُر ناله
آن ابر نظر دارد ، باران خبر دارد
باد قصد سفر دارد ، بر چشم پُر از ژاله
در تُنگ گرفتارم ، دریاست همی یارم
پیداست که بیزارم ، زین آب وزین باله
هر جاست ، بهشت ماست ، خاکش کِنشتِ ماست
عشق حاصلِ کِشت ماست حیف از پرده و از هاله
باز آمده فرزانه ، با ذوق زند شانه
حیف از دلِ دیوانه ، نادیده و بس واله
برچسبها: یوسف
تاريخ : پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۳ | 23:44 | نویسنده : یوسف جلالی |