معرفت حضرت دوست

هم وقت میگساری و هم در اذان گرفت

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

هم وقت میگساری و هم در اذان گرفت

گفتم به خویش ببوسش که جان گرفت
آغوش یار واشد و غم را عیان گرفت

«اصلا قشنگ نیست بمیرم در این غزل
وقتی هنوز دست تو را می توان گرفت ...»

وقتی که شعر مصرع و بیتش برای توست
شاعر به کام خویش بگو صد زبان گرفت

شاید تمام قافیه‌ها منتهی به توست
جایت میان شعر #حسان خوش مکان گرفت

حقا که کوچ کردی و بنشسته‌ای به شعر
این دل قرار گشت و نفس‌ ها امان گرفت

باز آمدی که شعر دو چشمت غزل شود
چون راز بوسه های تو در من نهان گرفت

دیشب که مفتخر شده ام جام و باده‌ای
گفتم به شیخ، چشم تو ما را نشان گرفت

گفتم اسیر سجده و تسبیح و مسجدم
این دلبری ز اوست که از ما زمان گرفت

گفتم به پیر میکده من مبتلای تو
باور نکرده این دل من بی نشان گرفت

بگرفته گوشه های دلم ابر تیر و تار
آن سان که گو مثال شب آخرالزمان گرفت

پرسیدش او که از چه زمان گشته ای اسیر
گفتم از آن زمان که دلم را عیان گرفت

آمد سماع و برد به آن فتنه های لب
دار و ندار و روح و روان ، توأمان گرفت

هر کس که تیر عشق نشیند به سینه اش
گوید که درد عشق از او خانمان گرفت

در غربت نگاه تو آواره گشته ایم
هیچت خبر نشد دل ما بی امان گرفت

ای بی وفا که در ره تو من نشسته ام
طوفان عمر آمد و اینک خزان گرفت

هم دل گرفت و هم نفسم بی هوا برفت
دل در کرانه ی رخ آن بیکران گرفت

گویی در این میان سر تیرش به سمت ماست
از آن زمان که یار دو ابرو کمان گرفت

دیشب به خلوتی به دلم گفتمش بسوز
هر گُل ز ما گرفت، همان باغبان گرفت

وقتی که جام و ساغر ما را نه باده ای ست
این رنگ دل چو خون شده و ارغوان گرفت

آن دم که تُنگ ِ تَنگ ِ شرابش شکست و رفت
گویی عقاب رفته ، کلاغ آشیان گرفت

چشمش که بست و نور جهانی ز ما گرفت
غم در زمین و هم به دلم آسمان گرفت

بند از دلم گسسته و اشکم به صورتم
وقتی که اشک راه نفس بر دهان گرفت

این حال و روز من که بدیدی همیشگی ست
هم وقت میگساری و هم در اذان گرفت


#حسان
#این_حال_من_بی_تو

1403/3/17


پیشنهاد میکنم بخاطر نوع ضبط صدا با هندزفری 🎧گوش کنید👌

@Razedelema

@monajat124


برچسب‌ها: حسان

تاريخ : چهارشنبه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۳ | 18:16 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.