" آنجا " نشسته ای ؟ به تماشای من
تا بخندی یا گریه کنی ؟ به تقلای من
آنجا نشسته ای ، که نظاره گر باشی
به عشق ورزیِ حال و تمنای من
حالا که نگاه می کنی در سکوت محض
دعا کن کمی برای تسلای من
دل خوشی ما ، از خیال هم بُریده شد
امید هم رخت بست ، از سراپای من
تو قدر شناس بودی ، در حریم عشق
چه شد ؟ خنده هایت، در عطایای من
انگار دوباره عاشقت کنم از نو
بسوزانمت ، دوباره در بلایای من
گرفتارِ توام ، که از پا فتاده ام می بینی ؟
بیا بگویمت از زخمِ چراهای من
گفت : حدیثِ تو همان حدیثِ ماست مرنج
ز آینه بپرس از قصه ی قضایای من
دیدم که داغِ او کم نیست از داغِ من
افزون شد ، هزار داغ ، به سویدای من
" یوسف "
برچسبها: یوسف
تاريخ : یکشنبه بیست و دوم مهر ۱۴۰۳ | 18:35 | نویسنده : یوسف جلالی |