معرفت حضرت دوست

از میان خدمات فراوان فروغی به ایران و فرهنگ ایرانی

یوسف جلالی
معرفت حضرت دوست

از میان خدمات فراوان فروغی به ایران و فرهنگ ایرانی

هشتادویک سال پیش، شامگاه پنجم آذر ۱۳۲۱، #محمدعلی_فروغی در منزلش در تهران درگذشت.

از میان خدمات فراوان فروغی به ایران و فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، یکی این بود که «فرهنگستان ایران» (فرهنگستان اول) را در زمان نخست‌وزیری‌اش تأسیس کرد و اساسنامه‌اش را نوشت، در خرداد ۱۳۱۴، همان سالی که پیش از آنکه به پایان برسد، فروغی، با استعفای اجباری، از نخست‌وزیری کناره گرفت و خانه‌نشین شد.

بحث دربارهٔ خدمات و صدمات فرهنگستان اول بسیار مفصل‌تر از آن است که در این چند سطر بگنجد. این‌قدر هست که اگر نخست‌وزیری فروغی، و به‌تبعِ آن ریاستش بر فرهنگستان، ادامه می‌یافت، چه‌بسا این نهاد و کارنامه‌اش سرنوشتی دگرگونه می‌یافتند.

این چند کلمه «بدان آوردم» که بهتر دیدم، به‌جای نوشتن دربارهٔ فروغی، تکه‌ای از نوشتهٔ دکتر غلامعلی رعدی آدرخشی* (۱۲۸۸ - ۱۳۷۸ ش.) را نقل کنم، ادیب برجسته و شاعر قصیدهٔ مشهور «نگاه». [*:خطای تایپی نیست؛ خودش ترجیح می‌داد این واژه را «آدرخشی» بنویسد، نه «آذرخشی».]

رعدی، که از اعضای فرهنگستان اول بوده است، چنین شهادت داده است که «سرپرستی فروغی جنبهٔ تشریفاتی نداشت و منحصر به ادارهٔ جلسات نبود، بلکه او در این مقام از طرفی این مؤسسه را در برابر فشارها و توقعات بیجای بعضی از مقامات و گروههای متنفذ حمایت می‌کرد و از طرف دیگر مانند یک مرشد و راهنمای مورد احترام می‌کوشید که در داخل فرهنگستان بین اعضای آن [...] توافق و حسن تفاهمی برقرار کند».

بخوانید خاطرهٔ رعدی از درایت فروغی در یکی از جلسات این فرهنگستان را‌، و ببینید تیزهوشی و تدبیر و خویشتنداری و خردمندی چگونه آب بر آتش تعصب و عداوت می‌ریزد:

«به‌یاد دارم که در سال ۱۳۱۴ دو تن از اعضای افراطی فرهنگستان در یکی از جلسات اصرار داشتند که یک کلمهٔ ثقیل و نامأنوس زبان اوستائی به‌عنوان معادل یک کلمهٔ عربی رایج و مستعمل در فارسی پذیرفته شود. مرحوم عبدالعظیم قریب با این پیشنهاد مخالف بود[.] وی می‌گفت اولاً این کلمهٔ عربی هزار سال است که در زبان فارسی وارد و معمول شده و جزء دارائی‌های زبان ماست. ثانیاً زبان اوستائی مرده و متروک شده و کلمات آن با کلمات فارسی امروزی هماهنگی ندارد. دو عضو افراطی از این بیان مرحوم قریب برآشفتند و غوغائی به‌راه انداختند و گفتند شما حق ندارید که به زبان اوستائی که زبان مقدس نیاکان ماست اهانت کنید و آن را زبانی مرده بخوانید.

در این اثنا مرحوم فروغی که رئیس جلسه بود بی‌آنکه یکی از دو طرف بحث را مستقیماً مورد حمایت یا ملامت قرار دهد، ناگهان رشتهٔ سخن را به‌دست گرفت و با متانتِ تمام از فرد فرد حضار پرسید آیا پدر او مرحوم محمدحسین فروغی را می‌شناختند، یا نام او را شنیده‌اند؟

یکایک اعضاء فرهنگستان جواب مثبت دادند و هرکدام شرحی دربارهٔ فضائل محمدحسین فروغی بیان کردند. آنگاه مرحوم محمدعلی فروغی گفت: آقایان به‌شهادت همهٔ شما پدر من مردی دانشمند و ارجمند بوده و من به فرزندی او مفتخرم. با این وصف اگر همهٔ شما به من بگوئید که پدرت مرده است من حق ندارم از شما برنجم، زیرا مسلم است که پدرم مرده است. زبان اوستائی هم درست است که زبان نیاکان ما بوده است، ولی چه می‌توان کرد[؛] آن زبان هم مرده و متروک شده و انصاف نیست که ما به کسی که این حقیقت واضح را اعلام می‌کند بتازیم و در وطن‌پرستی او تردید روا داریم.

این بیان شیوا و این استدلال سقراطی فروغی مانند آبی که بر آتش ریخته شود جلسه را به‌حال عادی درآورد و بحث در محیطی آرام و دور از هیاهو ادامه یافت.»

نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای —عزّ و جل— جمله را بیامرزاد
@molanatarighat


برچسب‌ها: تاریخی

تاريخ : سه شنبه هفتم آذر ۱۴۰۲ | 12:34 | نویسنده : یوسف جلالی |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.